اجازه ویرایش برای همه اعضا

سلطان

نویسه گردانی: SLṬAN
این واژه تبارانه پارسى ست یعنى خودش پارسى نیست اما سرچشمه اش پارسى ست. واژه ى شاریتا/شاریتاه Sharita/Sharitah در پهلوى : پادشاه ، شاه ، سلطان ، فرمانروا ، تازیان (اَرَبان) این واژه را برداشته و معرب ساخته اند (ش - س ، ر - ل ، ت - ط) و به صورت سلیط/سلیطة
درآمده سپس آن را بر وزن فعیل تصور کرده ریشه سه حرفى س.ل.ط را از آن بیرون کشیده اند و ساخته اند: سَلَطَ ، یسلط ، تسلط ، مسلط ، تسلیط ، سلطان ، سلطنت و ...!!!! همتایان دیگر این واژه در پارسى اینهاست: پادشاه Padshah ، شاه Shah ، شاهنشاه Shahanshah ، کِى Key (شاه)
، مَلکا/مَلکى/مَلکوتا Malka/Malki/Malkuta (پهلوى: پادشاه ، واژه مَلِک و ملکوت در تازى از همین واژه هست) ، بَگان Bagan (پهلوى: خدایگان ، شاهنشاه) ، شهریار Shahryar ، کامهنجام Kamhanjam (پهلوى: فرمانروا ، پادشاه) ، تاگورTagvar (پهلوى: تاجور ، پادشاه، صاحب تاج
و تخت) ، خدیو Xadiv (پهلوى: فرمانروا ، پادشاه ، شهریار)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
چارباغ ابراهیم سلطان . [ غ ِ اِ س ُ ] (اِخ ) از بناهای ابراهیم سلطان گورکانی است در حوالی بلخ در بیرون شهر. (مرآت البلدان ج 4 ص 34).
شاه سلطان حسین صفوی . [ س ُ ح ُ س َ ن ِ ص َ ف َ ] (اِخ ) رجوع به حسین صفوی شود.
چهارباغ ابراهیم سلطان . [ چ َ غ ِ اِ س ُ ] (اِخ ) از بناهای ابراهیم سلطان گورکانی است . رجوع به چارباغ ابراهیم سلطان شود.
خانقاه سلطان احمدمیرزا. [ ن َ / ن ِ هَِ س ُ اَ م َ ] (اِخ ) نام خانقاهی بوده به هرات و کمال الدین حسین واعظ در اواخر ایام حیات گهگاهی برای ...
امام زاده سلطان محمدطاهر. [ اِ دَ / دِ س ُ م ُ ح َم ْ م َ هَِ ] (اِخ ) امام زاده ای است بین ساری و بابل (بارفروش ) و نزدیک به بابل . سلطان م...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
صلتان . [ ص َل َ ] (ع اِ) اسب تیز بانشاط هشیار. (منتهی الارب ).
صلتان . [ ص َ ل َ ] (اِخ ) ابن عوسجة، مکنی به ابی الزهراء، وی از بنی سعدبن دارم و صاحب نوادری است . ابن عبد ربه ذکر او را در عقدالفرید آورده ...
صلتان . [ ص َ ل َ ] (اِخ ) ابن فهمی .وی شاعری است منسوب به فهم بن مالک . (منتهی الارب ).
صلتان . [ ص َ ل َ ] (اِخ ) ضبی . شاعری است منسوب به ضبةبن اُدّ. (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.