لو
نویسه گردانی:
LW
lu ـ پسوندی که نشانگر دارندگی است. این پسوند در زبان سنسکریت به کار می رفته است. مانند: ابهی دهیالو ábhidhyâlu بسیار آزمند ـ حریص. در پارسی: پشم، پشمالو. (پشم - آ- لو). فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
دورسونخواجه لو. [ س ُ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) از ایلات ساکن اطراف اردبیل . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 106). از ایلات اطراف اردبیل و مرکب از 3...
شال عبدالرحمن لو. [ ع َ دُرْ رَ ما ] (اِخ ) دهی از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه . دارای 118 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن...
لوو. [ ل ُ وُ ] (اِخ ) ۞ لوئی . معمار فرانسوی . مولد پاریس (1612-1670 م .).
لُوو در گویش رودباری به معنای دهان است
بچه غورباقه ای که متولد شده وهنوز به شکل غورباقه بالغ درنیامده است.
لو رک. ("ل" با آوای زبر، "و" با آوای زیر، "ر" با آوای زیر)، (ا مرکب)، (زبان مازنی)، پاروک خرد آهنی بود و به اندازه ۱۰ تا ۱۵ سانتیمتر که برای خراشیدن و...
نه لو. [ ن ُه ْ ] (اِ مرکب ) در بازی ورق نام ورقی که نه خال دارد: نه لوی خشت ، نه لوی خاج ، نه لوی دل ، نه لوی سیاه . رجوع به نه خال شود...
یک لو. [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) رشته ٔ فرد و یکتا و یگانه . (ناظم الاطباء). || ورق دارای یک خال در پاسور.
لم لو. [ ل ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دَیکلیه ٔبخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 24هزارگزی جنوب هوراند و 6هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ،...
شش لو. [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) مرکب از «شش » فارسی و «لو»ی پسوند نسبت ترکی . در اصطلاح قمار ورقی که دارای شش خال است . ورق ...