کشیدن
نویسه گردانی:
KŠYDN
کشیدن /ke(a)šidan/. معنی: ۱. حمل کردن. ۲. چیزی یا کسی را با فشار و زور به طرفی بردن: ◻︎ طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف / گر بکشم زهی طرب ور بکُشد زهی شرف (حافظ: ۵۹۶). ۳. خارج کردن غذا از دیگ یا دیس و گذاشتن آن در بشقاب: برایم زرشک پلو کشید. ۴. خالی کردن؛ تهی کردن. ۵. جذب کردن به ویژه جذب مایعات. ۶. بیرون آوردن اسلحه، شمشیر، کارد، و مانند آن به قصد حمله یا تهدید: به روی هم شمشیر کشیدند. ۷. پوشاندن با پارچه، پرده، و مانند آن: ◻︎ بفرمود تا دیبه خسروان / کشیدند بر روی پور جوان (فردوسی۲: ۱/۵۳۶). ۸. کنار زدن: ◻︎ صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست / فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید؟ (حافظ: ۴۶۴). ۹. کش دادن؛ دراز کردن. ۱۰. مادۀ چیزی را استخراج کردن. ۱۱. دود کردن: سیگار کشید. ۱۲. سنجیدن؛ وزن کردن. ۱۳. نقاشی کردن؛ ترسیم کردن. ۱۴. [مجاز] تحمل کردن. ۱۵. گذراندن نخ، سیخ، و مانند آن از چیزی: مرواریدها را به رشته کشید. ۱۶. (مصدر لازم) درآوردن؛ کندن: دندانش را کشید. ۱۷. گسترده شدن؛ امتداد یافتن. ۱۸. به طول انجامیدن؛ طول کشیدن. ۱۹. میل داشتن: ◻︎ دل ضعیفم از آن میکشد به طرف چمن / که جان ز مرگ به بیماری صبا ببرد (حافظ: ۲۶۶). ۲۰. منجر شدن؛ انجامیدن؛ رسیدن: ◻︎ به سام نریمان کشیدش نژاد / بسی داشتی رزم رستم به یاد (فردوسی۲: ۳/۱۷۲۷). ۲۱. [قدیمی] سوق دادن؛ راندن: ◻︎ تهمتن سپه را به هامون کشید/ سپهبد سوی کوه بیرون کشید (فردوسی۲: ۴/۲۷۳). ۲۲. [قدیمی] بالا بردن؛ افراختن: ◻︎ هر که را خوابگه آخر نه که مشتی خاک است / گو چه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را (حافظ: ۳۴ حاشیه). ۲۳. (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] آشامیدن؛ نوشیدن: ◻︎ تو را گاه بزم است و آوای رود / کشیدن می و پهلوانیسرود (فردوسی۲: ۱/۳۰۱). ۲۴. [قدیمی] رفتن؛ روان شدن؛ حرکت کردن: ◻︎ ز ره سوی ایوان کشیدند شاد / همه رنجها پهلوان کرد یاد (اسدی: ۱۹۲). مترادف و متضاد ۱. رسم کردن، نقاشی کردن ۲. امتداددادن، کشش ۳. تحمل کردن، متحملشدن ۴. پیمودن، توزین کردن، وزن کردن ۵. دود کردن ۶. بردن، حمل کردن ۷. آشامیدن، نوشیدن فرهنگ فارسی عمید
واژه های همانند
۳۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
فاژه کشیدن . [ ژَ / ژِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به فاژه کردن شود.
کیسه کشیدن . [ س َ / س ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) گرفتن شوخ تن با کیسه های زبر و خشن در حمام . با کیسه ای پشمین زبر، شوخ از تن باز کردن . ...
گردن کشیدن . [ گ َ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دراز کردن گردن چون کسی که مغاکی یا بالایی را دیدن خواهد. درازکردن گردن برای دیدن چیزی . ...
گواه کشیدن . [ گ ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) گواه آوردن . گواه کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 306) : دل از غلامی غم خواست نارهد ۞ واله کشید ب...
لگام کشیدن . [ ل ُ / ل ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ایستادن و متوقف ساختن اسب را با کشیدن دهانه . از پس خود کشیدن لگام ، به دنبال خود بردن ...
لنگه کشیدن . [ ل ِ گ َ /گ ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) پای کشیدن . (آنندراج ).
لوکه کشیدن . [ ک َ / ک ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ناله کردن سگ و گربه و مانند آن .
گلاب کشیدن . [ گ ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن گلاب از گل .گل را بطریق مخصوص پختن تا از آن گلاب به دست آید.
لاتار کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) قسمی قرعه کشیدن .
کشیک کشیدن . [ ک َ / ک ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نوبت داری کردن . پاسداری کردن . قراولی دادن . کشیک دادن . (یادداشت مؤلف ). || منتظر بودن...