اجازه ویرایش برای همه اعضا

فتنه

نویسه گردانی: FTNH
فتنه /fetne/ ۱. فساد؛ تباهی. ۲. شورش. ۳. آشوب؛ شلوغی. ۴. (صفت) [قدیمی، مجاز] مفتون؛ عاشق: ◻︎ فتنه‌ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر / قامت است آن یا قیامت، عنبر است آن یا عبیر (سعدی۲: ۴۵۷). ۵. (صفت) فتنه‌جو؛ آشوبگر: ◻︎ چشمان تو سِحر اولین‌اند / تو فتنهٴ آخرالزمانی (سعدی۲: ۵۹۲). ۶. (اسم) [قدیمی] محنت؛ عذاب. ۷. (اسم) [قدیمی] آزمایش؛ ابتلا. ۸. [قدیمی] کفر؛ گمراهی؛ ضلالت. ۹. (مصدر متعدی) [قدیمی] گمراه کردن؛ وسوسه کردن. ⟨ فتنه انگیختن (انداختن، افکندن): (مصدر لازم) [قدیمی] برپا کردن آشوب. ⟨ فتنه شدن: (مصدر لازم) مفتون شدن؛ فریفته شدن؛ شیفته شدن. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. آشوب، بلوا، جنجال، شورش، غائله، هنگامه ۲. جنگ، ستیز ۳. آفت، بلا ۴. تباهی، شر، فساد ۵. آزمودن، آزمون، امتحان ۶. اختلاف، اختلاف انگیزی ۷. گمراه سازی برابر فارسی آشوب فعل بن گذشته: فتنه کرد بن حال: فتنه کن
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
فطنة. [ ف ِ ن َ ] (ع مص ، اِمص ) فطنت . زیرکی و دانایی و تیزخاطری . (منتهی الارب ). حذاقت و فهم . مقابل غباوة. ج ، فِطَن . (از اقرب الموارد). د...
فطنة. [ ف َ طِ ن َ ] (ع ص ) زن زیرک و تیزخاطر و ماهر در امور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فَطِن شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.