آن
نویسه گردانی:
ʼAN
آن /'ān/ برای اشاره به دور یا شخص غایب به کار میرود. Δ تنها در صورت همراه شدن با یک اسم نقش صفت پذیرد. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. ثانیه، حین، دم، طُرفَة اُلعین، لحظه، لمحه، نفس، وقت ۲. حُسن، نِزاکَت ۳. مال، متعلق برابر فارسی دم، هنگام آن: کیفیت خاصی در چهره و حرکات و گفتار و رفتار معشوق که ذوق سلیم آن را درک کند ولی زبان از بیان آن به صورت موجز عاجز باشد و می توان آن را ترکیبی از زیبایی فیزیک ظاهری و تناسب بین زیبایی ها را می نمایاند و شعور که با تشخیص موقعیت، به این مجموعه شخصیت می دهد، دانست. شاهِد آن نیست که مویی و میانی دارد بَنده طَلعَتِ آن باش که آنی دارد حافظ
واژه های همانند
۱۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ملت واژه ای عربی است و جایگزین پارسی آن اینهاست: نَراس، ویشا، رازَر (هر سه واژه، سنسکریت است)
ملی واژه ای عربی - فارسی است و جایگزین پارسی آن اینهاست: نَراسی، ویشایی، راژَری (نگاه کنید به ملت و جایگزین پارسی آن)
هویت واژه ای عربی است و پارسی آن می شود: نام ونشان، شناسه، کیستی، هستی، چیستی، نهاد
سالنَما گونهای نشریه سالانه است که تقویم کاری یک سازمان، شرکت یا پروژه را در خود دارد. این نشریه شامل اطلاعات آب و هوا، برنامهٔ کاشت (در کشاورزی)، جد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
عن . [ ع َ ] (ع حرف جر) بمعنی از و مرادف «من » که کلمه ٔ مابعد خود را جر میدهد و آن دارای ده معنی میباشد: مجاوزت . (منتهی الارب ) آنندراج ) ...
عن . [ ع َ ] (ع حرف مصدری ) حرف مصدری است ، بمعنی «اینکه »، چنانکه در محاورات بنی تمیم است که بجای أعجبنی أن تفعل «عن تفعل » گویند. و...
عن . [ ع َ ] (ع اِ) بمعنی جانب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). و آن در سه مورد بکار رود: الف - هرگاه ح...
عن . [ ع َ ] (علامت اختصاری ) رمز است از «رُوی عن »؛ از فلان روایت شد: عن زرارة، عن حنان ... و روایتی را که از چند کس به توالی باشد مُعَنع...
عن . [ ع َ ] (اِ) در تداول عامه و زبان کودکان ، براز. غایط. گه . گوه . اَن . و گه نیز بصورت صفت برای آدم بد یا چیز نامرغوب و بسیار بد به کار...