به دست
نویسه گردانی:
BH DST
به دست؛ در دست. (ناظم الاطباء). در یَد. در تصرف. در اختیار. - || در حال در دست داشتن چیزی و آمادگی بکار بردن آن چون: باطوم (باتن) به دست، تسبیح به دست، تفنگ به دست، تیغ به دست، چوب به دست، شمشیر به دست: کلیدها بدست خادمی است که وی را بشارت گویند. (تاریخ بیهقی). آماده و گوش بزنگ و مترصد اقدام و عمل. ///////////////////////////////// ساقی به دَست باش که غَم در کَمین ماست مُطرِب نِگاه دار هَمین رَه که میزنی. ///////////////////////// حافظ.
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
(مص مرکب ) تلاش و تکاپو کردن از سر نگرانی. اضطراب. نگران شدن.
(احراری)
دست به سر. [ دَ ب ِ س َ ] (ص مرکب ) دست بر سر. متحیر و متأسف . (غیاث ) : آن سرور کائنات وآن فخر بشرجبریل امین ز قرب او دست بسر. ؟ (از آنندراج...
عذر به دست آوردن . [ع ُ ب ِ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) بهانه پیدا کردن جهت اعتذار. راه فرار یافتن برای گناه که مرتکب شده است .
خرقه به دست کسی تازه کردن . [ خ ِ ق َ / ق ِ ب ِ دَ ت ِ ک َ زَ / زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از سر نو بمرشد دیگر بیعت کردن . (غیاث اللغات ) : چو زین...