اجازه ویرایش برای همه اعضا

باد

نویسه گردانی: BAD
باد. باشَد اَندَر سَرِ ما خیالِ عِشقَت هر روز که باد دَر فُزون باد حافظ شَراب و عِیش نَهان چیست کارِ بی‌بُنیاد زَدیم بَر صَفِ رِندان و هرچه بادا باد حافظ
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
غم باد. [ غ َ ] (اِ مرکب ) ورم دائم در بیرون شکم که به چشم دیده شود ۞ .ظاهراً با «غم باده » یکی است . رجوع به غم باده شود.
هم باد. [ هََ ] (ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، دو پی یا دو قسمت از دیوارکه با هم برابر و از نظر عرض یا ارتفاع در یک سطح باشد. یک نواخت . (یادد...
یک باد. [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، به معنی برابر و مساوی . یک نواخت . هم باد. (یادداشت مؤلف ). در یک امتداد.
تف باد. [ت َ ] (اِ مرکب ) سموم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
آس باد. (اِ مرکب ) آسیا که بقوت باد گردد. بادآس . رحی الرّیح . (ربنجنی ). آسیاچرخ .
باد کژ. [ دِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادیست که بعربی آنرا نکبا گویند و محل وزیدن آن میان هر دو باد باشد عموماً و میان باد شمال و باد صب...
باد کله . [ دِ ک ُ ل َه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ضربت جماع . (غیاث ) (آنندراج ).
باد کوه . [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام بادی که در بابل سر و نواحی آن از آغاز شبانگاه تا بامداد وزد و در اول گرم و سپس خنک باشد. در ت...
باد گرم . [ دِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادی مانند سموم که بعض میوه ها را تباه کند: خیارها را باد گرم زد. بادی حار که صیفی را تباه کند....
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲۳ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.