اجازه ویرایش برای همه اعضا

باد

نویسه گردانی: BAD
باد. باشَد اَندَر سَرِ ما خیالِ عِشقَت هر روز که باد دَر فُزون باد حافظ شَراب و عِیش نَهان چیست کارِ بی‌بُنیاد زَدیم بَر صَفِ رِندان و هرچه بادا باد حافظ
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
باد. (اِ) ۞ هوایی که بجهت معینی تغییر مکان میدهد. هوایی که بسرعت بجهتی حرکت کند. ریح . ج ، ریاح .ریحه . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). ...
باد. (فعل دعایی ) مخفف بواد (فعل بودن با الف دعا). کلمه ای است که در نفرین و آفرین بکار برند، مؤلف آنندراج آرد: کلمه ای است که در محل د...
باد. [ بادد ] (ع اِ) اندرون ران . (مهذب الاسماء). اصل الفخذ. بیخ ران . درون ران . ومنه حدیث ابن الزبیر: انه کان حسن الباد اذا رکب ، و هما با...
باد. (پسوند) مزید مؤخر امکنه : زیرباد. برباد. مجیرباد. دین باد. زیادباد. سایرباد. ابرقان باد. || مزید مؤخر اسماء و آن همان بد (پهلوی پت ) است : آ...
باد. (اِخ ) دهکده ای است از اصفهان و بعضی گویند از قرای گلپایگانست . (مرآت البلدان ج 1 ص 150). رجوع به باذ شود.
باد. (اِخ ) نام قصبه ای است مرکز دهستان بادرود بخش نطنز شهرستان کاشان در 27هزارگزی شمال خاوری نطنز و 24هزارگزی خاور پل هنجن و راه شوسه ...
باد. (اِخ ) قریه ای سر راه بلخ : ... و در اواخر ماه مذکور بقریه ٔ باد رسیدند در آن موضع بآداب و سنن عید فطر پرداختند. (حبیب السیر چ خیام ج 4...
باد. (اِخ ) (چشمه ٔ...) صاحب مرآت البلدان آرد: در جبالبارز کرمان چشمه ای است که از او بخار متعفن خارج شود و آن چشمه را چشمه ٔ باد مینامند. حی...
باد. [ دِن ْ ] (ع ص ) بیابان نشین . رجوع به بادی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۲۳ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.