نقش
نویسه گردانی:
NQŠ
نقش /naqš/ معنی ۱. تصویر؛ شکل. ۲. (سینما، تئاتر) [مجاز] شخصیت کسی در فیلم، تئاتر و مانند آن؛ کاراکتر. ۳. (ادبی) حالت نحوی کلمه در جمله. ۴. [مجاز] اثری که روی زمین یا چیزی باقی مانده باشد: نقش پایش روی زمین بود. ۵. کارکرد؛ عملکرد: او در موفقیت من نقش بزرگی داشت. ⟨ نقش بستن: (مصدر لازم) ۱. صورت گرفتن. ۲. مصور گشتن. ۳. (مصدر متعدی) تصویر کردن. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. پرتره، پیکره، ترسیم، تصویر، تمثال، شکل، شمایل، صورت، طرح، عکس، نگار، نگاره ۲. اثر، رد، نشان ۳. رل، کار، وظیفه برابر فارسی نگار فعل بن گذشته: نقش بست بن حال: نقش بند دیکشنری انگلیسی ترکی عربی design, hand, impression, imprint, pattern, print, stamp
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
نغش . [ ن َ ] (ع مص ) مضطرب گردیدن و لرزیدن و جنبیدن بجای خود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مضطرب شدن و حرکت کردن چیزی از جایش . (از متن ...