اجازه ویرایش برای همه اعضا

گرم

نویسه گردانی: GRM
گرم /garm/ معنی ۱. [مقابلِ سرد] دارای حرارت: آب گرم. ۲. به‌وجود آورندۀ گرما: پتوی گرم. ۳. (صفت، قید) [مجاز] بامحبت و صمیمیت: سلامِ گرم. ۴. [عامیانه، مجاز] پرهیجان؛ باشور و نشاط: مجلس گرم. ۵. [مجاز] مطلوب؛ دلنشین: صدای گرم. ۶. ویژگی رنگی که القاکنندۀ احساس گرما یا هیجان است: نارنجی رنگی گرم است. ۷. (طب قدیم) از مزاج‌های چهارگانۀ بدن: طبع گرم. ۸. (قید) در حال گرمی: چای را گرم بنوش. ⟨ گرم راندن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] ۱. تند راندن؛ به‌شتاب راندن. ۲. شتافتن؛ تند رفتن. ⟨ گرم گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] با کسی به‌گرمی و محبت صحبت کردن؛ اظهار دوستی کردن. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. حار، داغ، سوزنده، سوزان ۲. پررونق ۳. بامحبت، خونگرم، صمیمی ≠ بارد، سرد فعل بن گذشته: گرم گرفت بن حال: گرم گیر دیکشنری انگلیسی ترکی عربی chummy, hearty, heated, hot, mellow, neighborly, rapturous, scruff, snug, sociable, summery, warm
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
فرخی گرم آب . [ ف َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیرکوه بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در 56هزارگزی شمال خاوری قاین و نه هزارگزی جنوب خا...
گرم آب بالا. [ گ َ ] (اِخ ) مزرعه ای است از دهستان خار و طوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود. سکنه ٔ آن 35 تن است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
گرم کار شدن . [ گ َ م ِ ش َ دَ ] (مص مرکب ) با جد به کاری پرداختن . به کاری با کوشش و علاقه مشغول گشتن . رجوع به گرم کار بودن شود.
گرم اوفتادن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) جابجا افتادن . فی الحال افتادن : چو زنبورخانه بیاشوفتی گریز از محلت که گرم اوفتی .سعدی (کلیات چ مصفا ص ...
گرم ایستادن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) کاملاً گرم شدن . نهایت گرم گردیدن : میان هر دو لشکر مسافت [ لشکر محمود و مسعود ] نیم فرسنگ بود و هوا سخ...
گرم آب پائین . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاروطوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود، واقع در 19000گزی جنوب خاوری بیار و 91000گزی جنوب شوس...
گرم تمام ده . [ گ َ ت َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع در 43 هزارگزی شمال خاوری شوسف و 3 هزارگزی خ...
گرم کار بودن . [ گ َ م ِ دَ ] (مص مرکب ) با کوشش و علاقه به کاری مشغول بودن . رجوع به گرم کار شدن شود.
نان گرم چرخ . [ ن ِ گ َ م ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب . (برهان قاطع) (آنندراج ).
چشم گرم شدن . [ چ َ / چ ِ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چشم گرم ساختن و چشم گرم کردن . (از آنندراج ). دیده گرم شدن . (آنندراج ). خواب رفتن اندک ...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۱۵ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.