گرم
نویسه گردانی:
GRM
گرم /garm/ معنی ۱. [مقابلِ سرد] دارای حرارت: آب گرم. ۲. بهوجود آورندۀ گرما: پتوی گرم. ۳. (صفت، قید) [مجاز] بامحبت و صمیمیت: سلامِ گرم. ۴. [عامیانه، مجاز] پرهیجان؛ باشور و نشاط: مجلس گرم. ۵. [مجاز] مطلوب؛ دلنشین: صدای گرم. ۶. ویژگی رنگی که القاکنندۀ احساس گرما یا هیجان است: نارنجی رنگی گرم است. ۷. (طب قدیم) از مزاجهای چهارگانۀ بدن: طبع گرم. ۸. (قید) در حال گرمی: چای را گرم بنوش. ⟨ گرم راندن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] ۱. تند راندن؛ بهشتاب راندن. ۲. شتافتن؛ تند رفتن. ⟨ گرم گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] با کسی بهگرمی و محبت صحبت کردن؛ اظهار دوستی کردن. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. حار، داغ، سوزنده، سوزان ۲. پررونق ۳. بامحبت، خونگرم، صمیمی ≠ بارد، سرد فعل بن گذشته: گرم گرفت بن حال: گرم گیر دیکشنری انگلیسی ترکی عربی chummy, hearty, heated, hot, mellow, neighborly, rapturous, scruff, snug, sociable, summery, warm
واژه های همانند
۱۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
گرم و تر. [ گ َ م ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) چیزی را که در وی مایه ٔ هوائی بیشتر باشد گویند گرم و تر است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
گرم مزاجی . [ گ َ م ِ ] (حامص مرکب ) تندخویی . عصبانیت . عصبی مزاج بودن : او را بسته پیش سلطان اعظم بردند و گفت سیدی چون می بینی خویشتن ر...
گرم کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به آفتاب یا آتش و غیره : تسخین . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). اِحماء. حرارت دادن : ملک را گرم کرد آن ...
گوله گرم . [ ل َ / ل ِ گ َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مخفف گلوله ٔ گرم . گلوله ای که تازه از سلاح ناری بیرون آمده و خاصیت خود را از دست نداد...
گرم مصالح از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد Garam Masala.JPG گراماسالا یا گرمصالح یا مَصالح گرم (به انگلیسی: garam masala) (به هندی: गरम मसाला) گونهای طعم...
گرم دماغی . [ گ َ دِ ] (حامص مرکب ) کنایه از تکبر باشد. (غیاث ) (آنندراج ). غرور. نخوت . (مجموعه ٔ مترادفات ص 256). || عربده . مستی . رجوع به گ...
گرم رفتار. [ گ َ رَ ] (ص مرکب ) زودخیز. (آنندراج ). گرم رو. سالک : در این صحرای وحشت خضر دلسوزی نمی بینم مگر هم گرم رفتاری چراغم پیش پا دارد....
گرم رفتن . [ گ َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) تند رفتن . سریع رفتن : برفت گرم و به دستور گفت کز پی من تو لشکر و بنه را رهنمای باش و بیار.فرخی .
گرم رودپی . [ گ َ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آمل . (ترجمه ٔسفرنامه مازندران و استراباد رابینو ص 85 و 152).
گرم گشتن . [ گ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تاب و حرارت پیدا کردن و یافتن : و آن زیرزمین گرم گشت و براحت افتادند. (مجمل التواریخ والقصص ص 10...