اجازه ویرایش برای همه اعضا

گرم

نویسه گردانی: GRM
گرم /garm/ معنی ۱. [مقابلِ سرد] دارای حرارت: آب گرم. ۲. به‌وجود آورندۀ گرما: پتوی گرم. ۳. (صفت، قید) [مجاز] بامحبت و صمیمیت: سلامِ گرم. ۴. [عامیانه، مجاز] پرهیجان؛ باشور و نشاط: مجلس گرم. ۵. [مجاز] مطلوب؛ دلنشین: صدای گرم. ۶. ویژگی رنگی که القاکنندۀ احساس گرما یا هیجان است: نارنجی رنگی گرم است. ۷. (طب قدیم) از مزاج‌های چهارگانۀ بدن: طبع گرم. ۸. (قید) در حال گرمی: چای را گرم بنوش. ⟨ گرم راندن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] ۱. تند راندن؛ به‌شتاب راندن. ۲. شتافتن؛ تند رفتن. ⟨ گرم گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] با کسی به‌گرمی و محبت صحبت کردن؛ اظهار دوستی کردن. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. حار، داغ، سوزنده، سوزان ۲. پررونق ۳. بامحبت، خونگرم، صمیمی ≠ بارد، سرد فعل بن گذشته: گرم گرفت بن حال: گرم گیر دیکشنری انگلیسی ترکی عربی chummy, hearty, heated, hot, mellow, neighborly, rapturous, scruff, snug, sociable, summery, warm
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
گرم و سرد آزمودن . [ گ َ م ُ س َ دَ زْ / زِ ] (مص مرکب ) مجرب شدن . تجربه آموختن . جهاندیده گردیدن : خردمند باشد جهاندیده مردکه بسیار گرم آزم...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بتازیانه گرم کردن . [ ب ِ ن َ / ن ِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اسب را با زدن تازیانه به تند رفتن داشتن . || کنایه از به تندی و درشتی بر سر ...
دره گرم احمد هارون . [ دَرْ رَ گ َم ِ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . واقع در 24هزارگزی خاور فهل...
گرم افتادن در کار کسی . [ گ َ اُ دَ دَ رِ ک َ ] (مص مرکب ) بجد مشغول شدن در کار وی : بار دیگر باز گرم افتادم اندر کار اوباز نشکیبم همی یک س...
چشمه ٔ آب گرم لاریجان . [ چ َ َم ی ِ ب ِ گ َ م ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: چشمه ای است واقع در آبادی گرماب سر که فاصله ٔ این چشمه ...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ صفحه ۱۵ از ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.