بوم
نویسه گردانی:
BWM
بوم /bum/ معنی ۱. سرزمین. ۲. شهر. ۳. ناحیه. ۴. زمینه؛ متن. ۵. (نقاشی) زمینۀ آمادهشده برای نقاشی. ۶. [قدیمی] پارچه یا چیز دیگر که بر روی آن نقاشی کنند. ۷. [قدیمی] جا؛ مٲوا. ۸. [قدیمی] زمین. ⟨ بوموبر: = بروبوم فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. بوف، جغد، کنگر، کوف ۲. زمین، سرزمین، قلمرو، ناحیه ۳. زمینه، متن ۴. تابلو ۵. جا، ماوا، مقام، مکان ۶. سرشت، طبیعت، طینت، فطرت، نهاد دیکشنری انگلیسی ترکی عربی country, countryside, eco-, field, habitat, land, region, terrain
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
بوم جوان . [ ج َ ] (اِخ ) دو غدیر است در «فیروزآباد» یکی بوم پیر و دیگر بوم جوان . و بر هر غدیری آتشگاهی کرده است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پاکیزه بوم . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) پاک نهاد (؟) : جوانی خردمند و پاکیزه بوم ز دریا برآمد بدربند روم . سعدی (بوستان ).شنیدم که مردیست پاکیزه بوم ...
اشاره به گردآوری اجزا و روش هائی دارد که تشکیل دهنده و حاکم بر رفتار برخی زیر مجموعههای فضای زیستی میباشند. مفهوم ادراک شده این واژه معمولا برای اشا...