بوم
نویسه گردانی:
BWM
بوم /bum/ معنی ۱. سرزمین. ۲. شهر. ۳. ناحیه. ۴. زمینه؛ متن. ۵. (نقاشی) زمینۀ آمادهشده برای نقاشی. ۶. [قدیمی] پارچه یا چیز دیگر که بر روی آن نقاشی کنند. ۷. [قدیمی] جا؛ مٲوا. ۸. [قدیمی] زمین. ⟨ بوموبر: = بروبوم فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. بوف، جغد، کنگر، کوف ۲. زمین، سرزمین، قلمرو، ناحیه ۳. زمینه، متن ۴. تابلو ۵. جا، ماوا، مقام، مکان ۶. سرشت، طبیعت، طینت، فطرت، نهاد دیکشنری انگلیسی ترکی عربی country, countryside, eco-, field, habitat, land, region, terrain
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
بوم . (ع اِ) جغد ۞ و آن پرنده ای است که به نحوست اشتهار دارد. و بعضی گویند بوم پرنده ای است از جنس جغد، لیکن بسیار بزرگ و سر و گوش و ...
بوم . (اِ) زمین شیارنکرده . (برهان ). زمین غیرآبادان و ناکاشته . (رشیدی ). زمین شیارنکرده و ناکاشته . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مقاب...
شن بوم . [ شِم ْ ] (اِ مرکب ) شنزار. ریگزار: زمینی شن بوم . (یادداشت مؤلف ).
ریگ بوم . (اِ مرکب ) ریگزار. ریگستان . شنزار. زمینی شنی و ماسه زار : اگر هاتفی گفت کای اهل روم فروزنده ریگیست این ریگ بوم . نظامی .به گنج و ...
زاد بوم . (اِ مرکب ) محمول بر قلب یعنی وطن و زمینی که در آن متولد شود. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). وطن . مولد. (فرهنگ شعوری ج 2 ص 36) : آن ...
مشک بوم . [ م ُ / م ِ ] (ص مرکب ) که زمینه و متن آن از مشک باشد. که عطربیز و خوشبوی باشد : گزارنده ٔ نقش دیبای روم کند نقش دیباچه را مشک بو...
پاک بوم . (اِ مرکب ) کشور پاک . خطه ٔ پاک . || (ص مرکب ) پاک نهاد : گزین کرد از آن فیلسوفان روم سخنگوی و بادانش و پاک بوم .فردوسی .
غله بوم . [ غ َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) غله خیز. ملک یا مزرعه ای که غله ٔ فراوان داشته باشد و چیز دیگر درآنجا کم باشد. مقابل میوه بوم : و ک...
(معماری) مصالح ساختمانی که در یک بوم یا منطقه جرافیایی برای ساخت و ساز پیدا می شود
سنگ بوم . [ س َ ] (اِ مرکب ) سنگلاخ . (آنندراج ).