اجازه ویرایش برای همه اعضا

مار

نویسه گردانی: MAR
مار /mār/ معنی ۱. (زیست‌شناسی) خزنده‌ای با بدن دراز، باریک، و پوشیده از پولک و بدون دست‌وپا که انواع مختلف سمّی و غیرسمّی دارد. ۲. (نجوم) از صورت‌های فلکی در نیمکرۀ [جنوبی]/شجاع. در عربی حیة الماء یا ثعبان البحر با الشجاع الصغیر (لاتین: Hydrus)؛(انگالسی The Water Snake)‏ . ⟨ مار خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] رنج و سختی بردن؛ غصه خوردن: ◻︎ لعل روان ز جام زر نوش و غم فلک مخور / زاین فلک زمردین، بهر چه مار می‌خوری (سلمان ساوجی: لغت‌نامه: مار خوردن). ⟨ مار زنگی: (زیست‌شناسی) نوعی مار زهردار و زردرنگ که بیشتر در امریکای شمالی پیدا می‌شود. در انتهای دم او حلقه‌های شاخی وجود دارد که وقتی روی زمین می‌خزد مانند زنگوله صدا می‌کند. ⟨ مار عینکی: (زیست‌شناسی) [قدیمی] = ⟨ مار کبرا ⟨ مار کبرا: (زیست‌شناسی) نوعی مار زهردار و خطرناک که هنگام احساس خطر گلوی خود را پرباد می‌کند و نقش عینک در پشت گردن او پیدا می‌شود. ⟨ مار صلیب: (زیست‌شناسی) [قدیمی] = ⟨ مار کبرا ⟨ مار گرزه: (زیست‌شناسی) = گَرزه فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. اژدر، اژدها، افعی، ثعبان، دیومار، حیه ۲. مادر ≠ عقرب ۳. پدر دیکشنری انگلیسی ترکی عربی serpent, snake The Water Snake
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ماهی مار. (اِ مرکب ) مارماهی . (آنندراج ). قسمی از ماهی بشکل مار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مار ماهی شود.
مهین مار. [ م ِ ] (اِ مرکب ) افعی : ای همچو مهین مار بدآویز و خشوک پرزهر چو ماری و چو ماهی همه سوک .سوزنی .
چلیک مار. (مازنی )، به مادر نوزاد تازه بدنیا آمده گفته میشود .
مار نه سر. [ رِ ن ُه ْ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نه فلک است . (برهان ). کنایه از فلک به لحاظ آنکه مجموع فلک نه طبق است . (غیا...
مار و مور. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حشرات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
تار و مار. [ رُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پراکنده و ازهم پاشیده و زیروزبرشده . و ناچیز و نابود گردیده . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بسیار پریشان...
پوست مار. [ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پوستی که مار از تن اندازد. هلْآل . مسلاخ . (دهار) (منتهی الارب ). سلخ الحیة. شرانِق . شُرانق . سبی ...
کاسه مار. [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از مار : قدرت انگیخته ز خاک نفاق کاسه ماری بصورت آدم .حکیم شرف الدین (آنندراج ).
کفچه مار. [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) قسمی مار. (از فرهنگ رشیدی ). در اصطلاح جانورشناسی یکی ۞ از اقسام ماران سمی خطرناک که دارای زهری ...
مار بالشی . [ ل ِ ] (اِ مرکب ) قسمی از مار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.