لوو
نویسه گردانی:
LWW
لُوو در گویش رودباری به معنای دهان است
واژه های همانند
۱۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
قراجه لو. [ ق َ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر.واقع در 16هزارگزی خاور اهر و 2000 گزی شوسه ٔ اهر به خیاو. موقع جغرافیا...
سعادت لو. [ س َ دَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 781 تن سکنه و آب آن از چشمه و رودخانه است محصول آن ...
انیاق لو. [ ] (اِخ ) یکی از طوایف ایل قشقایی ایران . این ایل مرکب از 50 خانوار است و درحوالی سمیرم مسکن دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ).
ایناق لو. (اِخ ) طایفه ای از طوایف ایل قشقایی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 82).
تاتم لو. (اِخ ) تیره ای از ایل نفر می باشد و ایل نفر یکی از ایلات خمسه ٔ فارس است : ایلات خمسه مرکبند از پنج ایل بزرگ (اینانلو، بهارلو، عر...
گاومیش لو. (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل ، در 50 هزارگزی شمال بیله سوار و 2 هزارگزی شوسه ٔ بیله سوار به اردبیل . کوه...
مشهدی لو. [ م َ هََ ] (اِخ ) دهی از دهستان اجارود است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایرا...
مصطفی لو. [ م ُ طَ فا ] (اِخ ) دهی است از دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان واقع در 54هزارگزی قیدار با 154 تن جمعیت . آب آن از ق...
مصطفی لو. [ م ُ طَ فا ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان خلخال واقع در 15هزارگزی شوسه ٔ خلخال میانه با 506 تن جمعیت . آب آن...
کلیشان لو. [ ] (اِخ ) از ایلهای اطراف خلخال و مرکب از 200 خانوار است . ییلاق و قشلاق ندارند و زارع هستند. (از جغرافیای سیاسی ایران ص 108).