ری
نویسه گردانی:
RY
شهرستان ری یکی از شهرستانهای استان تهران در ایران است. مرکز این شهرستان شهر ری است که واقع در منطقه ۲۰ از شهرداری تهران است. در سرشماری سال ۲۰۰۶، جمعیت این شهرستان ۳۴۹۷۰۰ نفر در ۹۶۹۹۶ خانوار بود. وسعت این شهرستان ۲۳۲۴ کیلومترمربع است. این شهرستان به پنج بخش بخش مرکزی، بخش فشاپویه، بخش قلعه نو، بخش خاوران و بخش کهریزک تقسیم میشود. این شهرستان دارای شش شهر شهر ری، حسنآباد، کهریزک، باقرشهر، قلعهنو و قیامدشت است. این شهرستان از شرق با شهرستانهای قرچک، پاکدشت و ورامین و از شمال به شهرستان تهران و از غرب به شهرستانهای اسلامشهر، بهارستان و رباط کریم و از جنوب با استان قم همسایه است. تقسیمات کشوری بخش مرکزی دهستان غنیآباد دهستان عظیمیه شهرها: شهر ری بخش فشاپویه دهستان حسنآباد دهستان کلین شهرها: حسنآباد بخش کهریزک دهستان کهریزک شهرها: باقرشهر و کهریزک بخش خاوران دهستان خاوران شرقی دهستان خاوران غربی شهرها: قیامدشت بخش قلعهنو دهستان قلعه نو دهستان چاله طرخان شهرها: قلعهنو منابع تصویبنامه راجع به تبدیل بخش شهر ری به شهرستان نبو استان تهران نبو ایران شهرستان ری نبو شهرستانهای دارای فرمانداری ویژه آیکون خرد این یک مقالهٔ خرد یک مکان جغرافیایی است. میتوانید با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید. ردهها: شهرستان ریشهرستانهای استان تهرانشهرستانهای دارای فرمانداری ویژه این صفحه آخرینبار در ۲۵ ژوئن ۲۰۲۳ ساعت ۱۸:۳۸ ویرایش شدهاست.
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ری . (اِ) نام دیگر حرف راء. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 222). را. راء. حرف بعد از «ذ» و پیش از «ز». حرف «ر». (از یادداشت مؤلف ) : نب...
ری . [ رَ / رِ ] (اِ) وزنی معادل چهار من تبریز یعنی صدوشصت سیر. (یادداشت مؤلف ).- ری بزرگ ؛ سه هزار مثقال است . (از یادداشت مؤلف ).- ری ...
ری . [ رَی ی / ری ی ] (ع اِمص ) سیرابی و تازگی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سیرابی و آب داری . (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 54). رجو...
ری . [ ری ی ] (ع اِمص ) رَی ّ. (ناظم الاطباء). || (اِ) دیدار نیک . قوله تعالی : هم احسن اثاثاً و رِءْیاً ۞ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)....
ری . [ رَی ی / ری ی ] (ع مص ) رِوی ̍. (ناظم الاطباء). سیراب گردیدن . (منتهی الارب ). رجوع به رِوی ̍ شود. || تازه شدن درخت وسیراب گردیدن ...
ری . [ ری ی ] (ع مص ) رَی ّ.رِوی ̍. (ناظم الاطباء). رجوع به رَی ّ و رِوی ̍ شود.
ری . [ رَ ] (لاتینی ، اِ) به زبان لاتین پادشاه را نامند. (فرهنگ جهانگیری ). به زبان فرنگی شاه را گویند. (برهان ). صورتی و تلفظی از روا ۞ ...
ری . [ رَ ] (اِخ ) اسم پادشاه زاده ای بود. (فرهنگ جهانگیری ). نام پادشاه زاده ای بود. گویند او را برادری بود رازنام هردو به اتفاق شهری بنا ک...
ری . [ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است قدیم که در عهد هخامنشی بین دربند (دروازه ٔ بحر خزر)و دریای خزر و ماد قرار داشت ولی جزء ماد بزرگ به شمار می ...
ری ٔ. (ع اِ) نظر. دیدار. اسم است رؤیة را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نظر و نگاه . (ناظم الاطباء).