اجازه ویرایش برای همه اعضا

بالان

نویسه گردانی: BALAN
تله ای ویژه ی حیوانات درنده که با کندن گودالی ساخته می شود که در عمق آن نیزه های تیز در زمین رو به هوا فرو برده شده است. حیوان وحشی با دیدن لاشه ی شکار شده ای که آویزان بر این حفره قرار داده اند نا آگاهانه پا بر روی پوشال اطرافش می گذارد و در چاهی که در زیر انست می افتد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بالان . (نف ) نموکننده .(انجمن آرای ناصری ). بالنده . (آنندراج ). که در حال بالیدن بود. (از فرهنگ رشیدی ). نامی . نامیه . (یادداشت مؤلف ). بال...
بالان . (اِ) تله ٔ جانوران . (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ لغات شاهنامه ) (انجمن آرای ناصری ). تله ای که بدان جانوران گیرند.(ناظم الاط...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
پل بالان . [ پ ُ ل ِ ] (اِخ ) پلی و بندی است نزدیک هرات . گویند اسکندر، اول آن پل را ساخته و پس از آن هرات را بنا کرده است . این نام در...
قاب بالان . (اِ مرکب ) حشراتی که پر و بال آنها در غلاف باشد مانند سوسکها. (جانورشناسی عمومی ج 1).
نیم بالان . (اِ مرکب ) ۞ (اصطلاح جانورشناسی ) راسته ای از حشرات که دارای دگردیسی ناقص اند و قطعات دهانی آنها که مانند ناودانی شده اند به ...
چوب بالان . [ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چوب تله ، چه بالان بمعنی تله و دام است و یا بالان مبدل پالان است و چوب پالان دو قطعه چوبست...
راست بالان . (اِ مرکب ) ج ِ راستبال و آن بر دسته ٔ حشراتی که بال راست و مستقیم دارند اطلاق میشود مانند ملخ . (ازجانورشناسی عمومی ج 1 ص 160). ...
برج بالان . [ ب ُ ] (اِخ )دهی است از دهستان سربند علیا بخش سربند شهرستان اراک ، سکنه آن 566 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
میان بالان . [ یام ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین ، واقع در 9هزارگزی راه عمومی با 251 تن جمعیت . آب آن از قن...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.