آزاد
نویسه گردانی:
ʼAZʼD
آزاد'āzād معنی ۱. رها؛ یله؛ رسته. ۲. بدون دلبستگی به دنیا و تعلقات آن؛ وارسته: ◻︎ عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه / پای آزادان نبندند ار به جایی رفت رفت (حافظ: ۱۸۲). ۳. بیقیدوبند. ۴. آنکه آزادی دارد. ۵. آنکه یا آنچه وابسته به ارگان دولتی نباشد. ۶. [مقابلِ ممنوع] بدون عامل بازدارنده. ۷. عزب؛ مجرد. ۸. (فلسفه) دارای اختیار. ۹. [قدیمی] آن که بندۀ کسی نباشد. مترادف آزاده، حر، خلاص، رها، سبکبار، فارغ، مخیر، مختار، مرخص، مستقل، مستخلص، وارسته، ول ≠ اسیر، برده، بنده، غیرمستقل، گرفتار
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
آزاد بلگرامی . [ دِ ب ِ ] (اِخ ) از شعرای پارسی گوی هند، نامش امیرغلامعلی . وفاتش در سال 1165 هَ . ق . بوده است .
"دکتر اسد الله آزاد در عمر پربار خود دهها اثر تألیف و ترجمه کرد و میتوان وی را یکی از تأثیرگذارترین حوزه کتابداری و اطلاعرسانی ایران دانست. ا...
میر غلامعلی بن نوح حسینی واسطی معروف به آزاد بلگرامی شاعر، عارف، ادیب و مورخ اهل هندوستان بود. زندگینامه[ویرایش] وی در ۲۵ صفر ۱۱۱۶ (۱۸ ژوئن ۱۷۰۴) در...
قریۀ است در 2 تا 3 کیلومتری شهر غزنی در کنار بزرگراه جنوب افغانستان که بنام فرد شناسی بنام آزاد خان یاد میشود که در سالهای تقریباً 1240 هجری شمسی در ا...
غلامعلی آزاد. [ غ ُ ع َ ی ِ ] (اِخ ) حسینی واسطی بلگرامی ، متوفی به سال 1200 هَ . ق ۞ . او راست :1- الدیوان الاول که دیوان شعر است و تألی...
گردن آزاد کردن . [ گ َ دَ ک َ دَ ](مص مرکب ) آزاد کردن . از بندگی رهاندن : گرد کسی گردم کز بند جهل طاعتش آزاد کند گردنم .ناصرخسرو.
ده آزاد شیرخان . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل در ده هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان . سکن...
منطقه آزاد تجاری-صنعتی انزلی یکی از «مناطق آزاد هفتگانه» ایران در استان گیلان است که در راستای اهداف اقتصادی این کشور، در سال ۱۳۸۴ شمسی در شهرستان بن...
ازاد. [ اَ ] (ع اِ) نوعی خرما در عراق و فلسطین : و بها [ بالسافیة ] رطب شبیه بالبرنی و الازاد بالعراق . (نخبة الدهر دمشقی ص 213).
عضاد. [ ع َ ] (ع ص ) کوتاه بالا از مرد و زن . || سطبربازو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).