آوردن
نویسه گردانی:
ʼAWRDN
این واژه در سنسکریت آوردن آورت Avart و فعل سببی از آورت Avret ( بازگشتن ) است و به معنی برگرداندن می باشد و چنین صرف می شود: آورتیامی AvartayAmi بر می گردانم، آورتیسی Avartayasi بر می گردانی، آورتیتی Avartayati بر می گرداند. همچنین این واژه در اوستایی آبر Abar، در سغدی آبر Abar و آورت Avart و در پهلوی آورتن Avartan بوده است.*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
سبق آوردن . [ س َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیشی آوردن . روی آوردن . درآمدن : گفت پیغمبر که نفختهای حق اندرین ایام می آرد سبق .مولوی .
نماز آوردن . [ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تعظیم کردن . سجده کردن . سر فرودآوردن اظهار بندگی و اطاعت را : دوش ناگاه رسیدم به در حجره ٔ اوچون مرا...
وارد آوردن . [ رِ وَ دَ ] (مص مرکب ) فرود آوردن . وارد ساختن .- وارد آوردن ضربه بر چیزی ؛ زدن ضربه بر آن .
نشاط آوردن . [ ن َ /ن ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) موجب سرور و انبساط شدن : و اندک خوردن [ شراب ] نشاط آرد و طعام بگواردو فضله ها را از تن دفع کند. (...
وزن آوردن . [ وَ وَ دَ ] (مص مرکب ) وزن آردن . وزن داشتن . سنگینی داشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا): مشقت طاعت در جنب نجات آخرت وزنی نیارد.(...
در پارسی بمعنی حوصله کردن می آمده...
به کسر خ و ر. و خرنج زدن: چنگ زدن. مثلا به صورت کسی به گویش کازرونی(ع.ش)
وقتی موضوع شرم آور یا ناراحت کننده ای برای شخصی وجود داشته باشد و دیگری جلوی روی آن شخص به آن موضوع اشاره کند.
به رو نیاوردن هنگامی است که شخصی کاری...
به جا آوردن (بِ. وَ دَ) (مص م .) 1 - شناختن ، به یاد آوردن . 2 - انجام دادن . فرهنگ فارسی معین. مُریدِ پیرِ مُغانم ز مَن مَرَنج ای شیخ چِرا که وَعده ت...
واهم آوردن . [ هََ وَ دَ ] (مص مرکب ) ضم . تکنیع. (تاج المصادربیهقی ). گرد کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا): عسیل ؛ جاروب عطار که آنچه بصلایه سای...