اجازه ویرایش برای همه اعضا

قم

نویسه گردانی: QM
قم: در اوستایی گهم ghom و به معنی ضلع و یا پهلوست؛ یعنی جایی که یک ضلع آن به کویر و ضلع دیگرش به کوهستان زاگرس و البرز است.***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
غم خورک . [ غ َ خوَ / خ ُ رَ ] (اِ مرکب ) نام جانوری است که او را بوتیمار نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). نام جانوری است که بر لب حوض وتالاب ...
غم پرست . [ غ َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) غمخوار. آنکه غم کسی یا چیزی را خورد : روز و شب خوابم نمی آید بچشم غم پرست بس که در بیماری هجر تو گریانم...
غم پرور. [ غ َ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) پرورده ٔ غم . آنکه پیوسته در غم و اندوه باشد: خواهر غم پرور.
غم آهنج . [ غ َ هََ ] (نف مرکب ) بیرون کننده ٔ غم . غم زدا. (از: غم + آهنج ، آهنجنده یعنی برآورنده و بیرون کننده ). رجوع به غم شود : تو همان ...
غم افزا. [ غ َ اَ ] (نف مرکب ) غم افزای . آنچه غم افزاید. غم افزاینده . رجوع به غم شود.
غم آباد. [ غ َ ] (اِ مرکب ) غمخانه . جای غم و اندوه : دوش با رطل گلین و می رنگین گفتم کز شما گشت غم آباد دل ویرانم .خاقانی (دیوان چ سجادی...
غم آشام . [ غ َ ] (نف مرکب ) غمخوار. غم آشامنده . آنکه غم و اندوه خورد : امشب همه شب دل غم آشام لب بر لب آه آتشین داشت . طالب آملی (از آن...
غم شریک:شریک غم و اندوه،
هم و غم . [ هََ م ْ م ُ غ َ م م / غ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) غصه واندوه . غم و اندوه . رجوع به هم و ترکیبات آن شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۹ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.