عاشق
نویسه گردانی:
ʽAŠQ
عاشق: کسی که دلباخته ی دیگری شده و احساس وابستگی سختی به او پیدا کرده و نشانه های آن را نمایان می سازد و به دنبال دستیابی به آن است و برای خشنودی او هرکاری می کند و برای دستیابی به او و یا خرسندی اش گاهی تا پای جان پیش می رود. (https://www.cnrtl.fr/definition/amoureux) همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: میناک meynAk (پشتو: meynnAk) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 228 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ ج...
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 214 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فره...
عشق آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در اتحاد جماهیر شوروی (سابق ) واقع در نزدیکی مرز ایران و شوروی ، در کنار راه آهن ، کرسی ترکمنستان . این ش...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آنها این است: شِرینگارین (سنسکریت: شْرینگارین) ایسم کَتومایی/ایسم کَتومِشی (پارسی نو)
مرغ عشق . [ م ُ غ ِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ پرنده ای است از راسته ٔ برشوندگان که دارای قدی کوچک است (کمی بزرگتر از گنجشک ). اصل ...
عشق نامه . [ ع ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ عاشقانه . (فرهنگ فارسی معین ). شیفتگی نامه . محبت نامه : بالای هزار عشق نامه آراسته شد به نوک خا...
عشق ورزی . [ ع ِ وَ ] (حامص مرکب ) عشق ورزیدن . تعشق . تصابی .
عشق زدن . [ ع ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح رنود، به منزله ٔ سلام گفتن بود که گاه بمعنی مشهور آید که فعل شرعی است و گاه بجای الوداع ا...
عشق سنجی . [ ع ِ س َ ] (حامص مرکب ) سنجش و قیاس شیفتگی و دلدادگی : مرا در عشق سنجی با برهمن سزد زین غم اگر زنار بندم .صائب (ازآنندراج ).
این واژه ها عربی است و پارسی آن اینهاست:
ناندا nãndã (سنسکریت: ناندی، نَندَ)
رَپَک (اوستایی)
اَوَس، کِلی، پریتی، priti پریتا، pritã پریا، pryã رَتی...