عاشق
نویسه گردانی:
ʽAŠQ
عاشق: کسی که دلباخته ی دیگری شده و احساس وابستگی سختی به او پیدا کرده و نشانه های آن را نمایان می سازد و به دنبال دستیابی به آن است و برای خشنودی او هرکاری می کند و برای دستیابی به او و یا خرسندی اش گاهی تا پای جان پیش می رود. (https://www.cnrtl.fr/definition/amoureux) همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: میناک meynAk (پشتو: meynnAk) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عشق نوازی . [ ع ِ ن َ ] (حامص مرکب )زمزمه ٔ عاشقی کردن . نوای عاشقی دردادن : رموز عشق نوازی ۞ نه کار هرمرغی است بیا و نوگل این بلبل غزلخو...
عشق وضیع. [ ع ِ ق ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه ) عشقی حیوانی است . در مقابل عشق عفیف . این عشق از انواع عشق پست حیوانی اس...
عشق عفیف . [ ع ِ ق ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) (اصطلاح فلسفه ) عشقی است که سرچشمه ٔ آن حس زیبایی مطلق باشد مِن حیث الذات ، و آن اعلی در...
عشق عقلی . [ ع ِ ق ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه ) عشقی است که مبداء آن توجه به ذات حق تعالی باشد و مخصوص مقربان درگاه ا...
عشق گفتن . [ ع ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سلام کردن . (ناظم الاطباء). به معنی مصدر عشق زدن است . (از آنندراج ). رجوع به عشق و عشق زدن شود : ز ...
خرگاه عشق . [ خ َ هَِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از عشق است : یا رب دلی که در وی پروای خود نگنجددست محبت آنجا خرگاه عشق چون ز...
عشق داشتن . [ ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) مشتاق بودن . بسیار دوست داشتن . عاشق بودن . صورت خوب و خوشگل دوست داشتن . (ناظم الاطباء). عشق ورزیدن .بس...
عشق پیچه . [ ع ِ ق ِچ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عشق پیچان که نباتی است . (از غیاث اللغات ). رجوع به عشق پیچان شود.
عشق پرداز. [ ع ِ پ َ ] (نف مرکب ) عاشق پیشه . عشق باره : خوشا تغافل رسوای عشق پردازان برای دیدن پنهان بهانه میخواهند.ظهوری (از آنندراج ).