موفق
نویسه گردانی:
MWFQ
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کامروا kAmravA، کامیاب (دری) واناگ (مانوی)*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
موفق الدین . [ م ُ وَف ْ ف َ قُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن عباس ، مکنی به ابوطاهر و معروف به ابن برخش ، از مردمان واسط و از بزرگان ادباو شعرا و فضل...
موفق الدین . [ م ُ وَف ْ ف َ قُدْ دی ] (اِخ ) عبداﷲبن احمدبن محمدبن قدامة. رجوع به ابن قدامة موفق الدین شود.
موفق الدین . [ م ُ وَف ْ ف َ قُدْ دی ] (اِخ ) ابن طبرزد. رجوع به ابن طبرزد موفق الدین شود.
موفق الدین . [ م ُ وَف ْ ف َ قُدْ دی ] (اِخ ) عبدالغفار صاحب الجیش از ممدوحان خاقانی شروانی و از رجال قرن ششم هجری است : بگزیده ٔ حق موفق ا...
حازة بنی موفق . [ حازْ زَ ت ُ ب َ م ُ وَف ْ ف َ ] (اِخ ) رجوع به حازه ٔ... شود.
موفق گرداندن . [ م ُ وَف ْ ف َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) موفق گردانیدن . موفق کردن . توفیق دادن . توفیق بخشیدن : آن که مددکار باشد او را در همه ٔ ...
موفق نیشابوری .[ م ُ وَف ْ ف َ ق ِ ] (اِخ ) (امام ...) فاضل عالم و استاد خواجه نظام الملک و حسن صباح و خیام . (از حبیب السیر چ تهران ). خواجه ...
حازه ٔ بنی موفق . [ زْ زَ ی ِ ب َ م ُ وَ ف ْ ف َ ] (اِخ ) شهری است به سرزمین یمن ، نزدیک حرض پائین زبید. (معجم البلدان ).
ابومَنْصورْ مُوَفَّقِ هَرَویی (سده 4و5ق/10و 11م)، فرزند علی پزشک و داروشناس ایرانی و مؤلف کهنترین کتاب فارسی موجود در داروشناسی.
در هیچ یک از منابع ...
در هیچ یک از منابع کهن نامی از او یا تألیفاتش برده نشده است،آگاهیهای ما دربارة وی تنها از راه کتاب الابنیة عن حقایق الادب اوست که دربارة ادویة مفرده و...