پرداختن
نویسه گردانی:
PRDʼḴTN
پرداختن. [ پ َ ت َ ] (مص ) اداء. ادا کردن . تفریغ حساب . گزاردن حقی و دینی و جز آن . توختن وامی . تأدیه . کارسازی کردن . دادن . واپس دادن : دین خود را پرداختن ؛ وام خویش ادا کردن . || تهی کردن . خالی کردن . تخلیه . مخلی کردن . تخلیه کردن . پاک کردن . صافی کردن . - پرداختن خانه ای یا خنوری ؛خالی و تهی کردن آن : چون سلمان [فارسی] را بشستند و کفن کردند عمر بر وی نماز کرد چون بگور کردندش اسبان و ستوران خلافت بنزدیک او آوردند و گفتند هرکدام که خواهی برنشین گفت ستور خویش را خواهم و برنشست مردمان گفتند بدارالخلافه شو گفت امروز آنجا عیال سلیمان است و مرا خانه ٔ خویش کفایت است تا ایشان آنرا پردازند و او بخانه ٔ خویش آمد و همی بود تا آن سرای بپرداختند. (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی). اگر پادشا چاره ای سازدی کز آن غم دل ما بپردازدی. فردوسی.
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
پرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص ) اداء. ادا کردن . تفریغ حساب . گزاردن حقی و دینی و جز آن . توختن وامی . تأدیه . کارسازی کردن . دادن . واپس دادن : دی...
ساز پرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) ساز نواختن . ساز زدن . ساز ساختن : مغنی بگو قول و پرداز سازکه بیچارگان را تویی چاره ساز.حافظ (از آنندراج ).
غزل پرداختن . [ غ َ زَ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) غزل سراییدن . غزل گفتن . غزل بافتن : غزل پردازم اینک از دو بیت خود دو مصرع راکنم مطلع که حسن ...
جای پرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) جای خالی کردن . جای ترک گفتن : نیاید ترا پوزش اکنون بکاربپرداز جای و برآرای کار. فردوسی .همی باش در ...
دفتر پرداختن . [ دَ ت َ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) ترتیب دادن دفتر. دفتر ساختن . || تألیف کردن . تصنیف کردن . || دیوان شعر ترتیب دادن .
رحم پرداختن . [ رَ ح ِ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) رحم خالی کردن . از رحم بیرون آمدن . به مجاز، به دنیا آمدن و متولد شدن : زادگان چون رحم بپرداز...
رخت پرداختن . [ رَ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) کوچ کردن . راهی شدن . عزیمت کردن . رحلت کردن . عازم شدن : چو یک مه در آن بادیه تاختنداز او نیز هم ...
کیسه پرداختن . [ س َ / س ِپ َ ت َ ] (مص مرکب ) کیسه را از زر و سیم خالی کردن . کیسه را از پول تهی کردن . کیسه افشاندن : صبری که بود مایه ٔ...
خانه پرداختن . [ ن َ / ن ِ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) خانه را آرایش کردن . خانه را زینت کردن . خانه را پاک کردن : پارسایی که خمر عشق چشیدخانه گ...
چوگان پرداختن . [ چ َ / چُو پ َ ت َ ] (مص مرکب ) چوگان ساختن . چوگان کردن . چوگان ترتیب دادن : فراش صدرش هر شهی بهر چنین میدانگهی چرخ از م...