اجازه ویرایش برای همه اعضا

عرق

نویسه گردانی: ʽRQ
عرق (می، باده)؛ همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: چشند cashand (سغدی) تاهو tāhu، مل mol، می mey (دری). عرق (آبی که از پوست تن بیرون زند)؛ همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: استیپ estip (اوستایی: stipi) (سنسکریت: svid؛ انگلیسی: sweat) خواک xavāk (پشتو) خوید xavid (دری)*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عرق الزعفران . [ ع ِ قُزْ زَ ف َ ] (ع اِ مرکب ) عروق الصفر است که عروق الصباغین و به فارسی زردچوبه و به هندی هلدی گویند. (مخزن الادویه ).
عرق الصباغین . [ ع ِ قُص ْ ص َب ْ با ] (ع اِ مرکب ) فوت الصبغ است . و گویند اسم عروق الصفر. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به عرق الزعفران شود.
عرق الفالوذج . [ ع ِ قُل ْ ذَ ] (ع اِ مرکب ) ابوخلسااست که به فارسی هوه جویه نامند. (مخزن الادویه ). به لغت بغداد صنف اول ابوخلسا است . (تح...
عرق الکافور. [ ع ِ قُل ْ ] (ع اِ مرکب ) زرنباد است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). به لغت اهل مکه ٔ مشرفه زرنباد است . (مخزن الادویه ). رجوع به زرنب...
عرق انگلیسی . [ ع ِ رَ ق ِ اِ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح پزشکی ، ناخوشی عفونی خاصی است که با بثورات پوستی خاص پاپولی ۞ و وز...
عرق الحلاوة. [ ع ِ قُل ْ ح َ وَ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است از تیره ٔ میخکها که ارتفاعش بین 40 تا 80 سانتیمتر است . ساقه اش راست و برگهایش بزرگ...
عرق افشاندن . [ ع َ رَ اَ دَ ] (مص مرکب ) مرادف عرق ریختن . (آنندراج ). خوی ریختن : عرق افشاندی از رخ آب شد دلهای مشتاقان قیامت میشود چون ...
عرق الانجبار. [ ع ِ قُل ْ اَ ج َ ] (ع اِ مرکب ) بیخ انجبار. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (مخزن الادویه ). رجوع به انجبار شود.
آرق . [ رِ ] (ع ص ) بیخواب شده . در شب بیدارمانده .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۰ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.