شیوا
نویسه گردانی:
ŠYWʼ
1 - شیوا ( برای سخن ) ؛ این واژه که همتای عربی آن بلیغ است (فصیح برای نوشته به کار می رود و در پارسی رسا گویند) در پهلوی شِپاک گفته می شده و به معنی پایین آوردن سطح سخن است به گونه ای که برای همگان فهمیدنی باشد؛ به عبارت دیگر گفتاری که برای همگان است ( نه گروه ویژه ای مانند شاعران، نویسندگان، استادان، دانشجویان و. . . ) و می تواند شنوندگان را هم از نظر زیبایی سخن و هم گیرایی با گزینش بهترین و موثرترین واژه ها و نیز آهنگ سخن و هم درک خرسند سازد. (فرهنگ واژه های پهلوی بهرام فره وشی) (https://www. cnrtl. fr/definition/eloquence). 2 - شیوا (برترین خدای ودا در هند باستان) این نام در سنسکریت صیوه śiva (سودمند) نوشته و خوانده می شود که برخی مترجمان آن را شیوا نوشته اند که نادرست است. در افسانه آریایی های مقیم هند، صیوه عنوان خدایی است به نام رودره Rudra (گریاننده) که ایزد تندباد است و در پایان جهان، هستی را نابود می کند. نخستین همسر او، سَتِی Satey (زن شایسته) بود که چون او را برای برگزاری قریانی برای ویشنو Viŝṇu (ماندگار) دعوت نکرده بودند، از این رو آن را سرشکستگی دانست و خود را نابود کرد؛ صیوه که از درد مرگ او دیوانه شده بود، پیکرش را به جهان آورد و ریزه های اندامش را در محراب ایزدکده ها پراکنده کرد؛ بعدها با دختری ازدواج کرد که روح ستی در پیکر او بود و به او دختر کوهستان (پاروتی Pārvatey) می گفتند و نیروی بیکرانی داشت. صیوه از او دارای دو پسر شد به نام های گنصه Ganeśa (سر گروه شاگردان) و سکنده Skanda (جهش کننده که ایرانیان به او اسکندر گفتند و نامش را بر روی الکساندر مقدونی گذاشتند) . پس صیوه نامی پسرانه بوده و درست آن یوده که سیوه می نوشتند و نه شیوا. Heritage du Sanskrit. Dictionnaire sanskrit - francais. Gerard Huet.. فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
شیوا. [ شی ] (ص ) فصیح . ظریف . بلیغ. (یادداشت مؤلف ) (مؤید الفضلاء)(فرهنگ جهانگیری ). فصیح و بلیغ. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از غیاث ) (از آ...
شیوا. [ شی ] (اِخ ) سومین تشخص تثلیث هندی ، خدای مخرب . (فرهنگ فارسی معین ).
شیوا. [ شی ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان لاهیجان . آب از نهر کیاجو از سفیدرود. سکنه ٔ آن 301 تن . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
تخلص شاعر (مر حوم اکبر مدرس اول "شیوا" مترجم اشعار حافظ ،خیام ، با با طاهربصورت شعرترکی ،ایشان غزلسرا و روزنامه نگار هم بودند .
همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان پشتو این است: وَتون vatun. *** فانکو آدینات 09163657861
شیوع . [ ش ُ ] (ع مص ) شیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آشکار شدن . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث ). آشکارا شدن خبر. (تاج المصادر بیهقی ...
شیوع . [ ش َ ] (ع اِ) فروزینه ٔ آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شیوع . [ ش ُ ] (ع اِمص ، اِ) اشتهار و شهرت و پراش . || هر چیز که همه کس آنرا بدانند و در همه جا فاش باشد. (ناظم الاطباء).- شیوع به هم رسا...
شیوع یافتن . [ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) مشهور و متداول شدن . (فرهنگ فارسی معین ).