اجازه ویرایش برای همه اعضا

بله

نویسه گردانی: BLH
بله: این واژه در عربی بَلی و حرف تصدیق و ایجاب است و: 1-پس از پرسش می آید. مانند بله گفتن عروس. 2 - هنگام خطاب شدن می آید. آقای فرهادی! بله. 3- هنگام برداشتن گوشی در تماس تلفنی کسی که شماره اش ناشناس است و به جای الو گفته می شود. 4- هنگام در زدن کسی اتاق را و آن که داخل است می گوید بله. 5- به صورت طنز در گفتگو با کسی که کار بدی انجام داده است. (خنده ای از سر تمسخر کرد و گفت: تو هم که بله!) 6- برای تاکید به معنی البته و گاهی همراه با آن به کار می رود. (نظامی: بلی در طبع هر داننده ای هست که با گردنده گرداننده ای هست) 7-هنگام گفتگو برای درخواست تکرار واژه یا جمله ای که شنونده به خوبی نفهمیده است و بله را به صورت پرسشی می گوید. بله؟ نفهمیدم دوباره بگو. (فرهنگ بزرگ سخن) همتای پارسی این واژه ی عربی اینهاست: آری، آره (دری) آمِه (سنسکریت: āma) وایِه (کردی)*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
بله جار. [ ب َ ل ِ ] (اِخ )دهی از دهستان یرده ، بخش مرکزی شهرستان سقز. سکنه ٔ آن 260 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ، حبوب و ...
بله بری . [ب َ ل ِ / ب َل ْ ل ِ ب ُ ] (حامص مرکب ) (از: بله ، محرف بلی + بری اسم از بریدن ) اقرار گرفتن از عروس و اولیاء او در قبول ازدواج . ع...
بله بزان . [ ب َ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان اورامان لهون ، بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از چشمه و محصول آن مختصر...
بله بران . [ ب َ ل ِ /ب َل ْ ل ِ ب ُ ] (اِ مرکب ) (از: بله محرف بلی ، که عروس در مقابل وکیل داماد گوید قبول را + بران ) در تداول عامه ، محل یا ...
بله دستی . [ ب َ ل ِ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ییلاق ، بخش شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 595 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ ...
صوفی بله . [ ب َ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 70 هزارگزی شمال خاوری دژ شاهپور. دارای 50 تن ...
بله قربان . [ ب َ ل ِ ق ُ ] (جمله ، اِ مرکب ) (از: بله ، محرف بلی + قربان ) جواب مثبت است تکریم طرف را. || تملق . (از یادداشت مرحوم دهخدا). ...
بله قولاغ . [ ب َل ْ ل َ ] (ترکی ، ص مرکب ) (مرکب از بله + قولاغ ترکی بمعنی گوش ). بله گوش . که جانب وحشی لاله ٔ گوش او بیش از حد عادی شخ ...
بله کبود. [ ب َ ل ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان دربند، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از رودخانه ٔ قره سو و چاه...
بله دادن . [ ب َ ل ِ دَ ] (مص مرکب ) قبول کردن دختر صیغه ٔ نکاح را. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به بله بران و بله بری و بله گرفتن شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.