اجازه ویرایش برای همه اعضا

میل

نویسه گردانی: MYL
میل mil (ابزار ورزش باستانی). این واژه پارسی است. میل mil (ابزار بافتنی یا پزشکی). این واژه نیز پارسی است و کوتاه شده ی میله است. میل mil (یگان اندازه گیری مسافت) که در پارسی مایل māyl خوانده می شود و هم ریشه ی پارسی دارد که فردوسی و برخی سرایندگان دیگر به کار برده اند و هم ریشه ی لاتین واندازه ی آن در پارسی با لاتین متفاوت است. میل meyl (گرایش، اشتها). این واژه عربی است و واژه های مایل و تمایل نیز از آن ساخته شده است. همتای پارسی در زبان های باستانی اینهاست: رژ rož، خوژ xuž (سغدی).***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
(= گرایش) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: هوگْر hugr (کردی: هوگری) لوی luy (پَشتو) ژِمین žemin (کردی: چه مینه وه) بِژوک bežuk (کردی)
میل میل . (ص مرکب ) میل میلی . رجوع به میل میلی شود.
میل میلک . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سگوند بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد، واقع در 17هزارگزی باختر زاغه با 118 تن سکنه . آب آن از سراب م...
میل میلی . (ص مرکب ) با راههای باریک (در جامه ). با راهها و خطوط. راه راه . (از یادداشت مؤلف ). میل میل .- پارچه ٔ میل میلی ؛ یعنی خطدار. تیر...
میل میلاغی . (ص نسبی ) در تداول خانگی ، زنی با کرشمه و غنج و دلال . سیت و سماقی . عشوه گر.
میل کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب )میل کشنده . کسی که میل در چشم کسی کشد. آنکه با کشیدن میل گداخته بینایی از چشم کسی بگیرد : میل کش چشم ...
بی میل . [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + میل ) بی انحراف . بی گردش بسوئی . بی چفسش . || بی گرایش . بدون رغبت . بی اشتها. رجوع به میل شود.
تخت میل . [ ت َ ] (اِخ ) از کوهستانها و ییلاقهای شاه کوه و ساور. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 127 و ترجمه ٔ وحید ص 159 شود.
ذات میل . [ ت ُ ] (اِخ ) قریه ای به شرقیه ٔ مِصر.
سبز میل . [ س َ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان و افق است : چو خورشید برزد سر از سبز میل فروشست گردون قبا را ز نیل .نظامی .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.