صاحب
نویسه گردانی:
ṢAḤB
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خاوند xāvand (خراسانی) خاون xāven (کردی) دارنده (دری) هیا hoyā، لوان lovān (لکی) زبان های کردی، لری، لکی، (گویش) خراسانی، زبان پشتو، گیلکی، تبری (طبری)، بلوچی زبان هایی آریایی به شمار می روند. از زبان آذری (نه ترکی) واژه های چندانی نمانده است ولی از زبان های آریایی است. پس به کار بردن واژه ها از این زبان ها به جای واژه های بیگانه (عربی و عبری) بسیار نیکوست. از آن جایی که زبان های اروپایی هم خانواده با پارسی هستند، واژه های آنها نیز آریایی به شمار می روند و بیگانه نیستند.*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
صاحب فن . [ ح ِ ف َن ن / ف َ ] (ص مرکب ) ذی فن . مخصص . متخصص : حدیث صحبت خوبان و جام باده بگوبقول حافظ و فتوای پیر صاحب فن .حافظ.
صاحب فر. [ ح ِ ف َرر ] (ص مرکب ) فرمند. دارای فره ٔ ایزدی . شکوهمند.
صاحب فضل . [ ح ِ ف َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) فاضل . دانشمند.
صاحب قلم . [ ح ِ ق َ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) منشی . نویسنده : و مردی بود اصیل ، فاضل ، صاحب قلم و معرفت تمام . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 93).
صاحب قلم . [ ح ِ ق َ ل َ ] (اِخ ) میرزا آقا افشار از مردم ارومیه . خطاطی مشهور است و در نوشتن نستعلیق وحید عصر بود. چند کتاب به خط وی در استان...
صاحب فخ . [ ح ِ ب ِ ف َخ خ ] (اِخ ) حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب . درتجارب السلف آرد که حسین از بزرگان بنی هاشم بود و ازتح...
صاحب کرم . [ ح ِ ک َ رَ ] (ص مرکب ) بخشنده . خداوند کرم : طمع را نباید که چندان کنی که صاحب کرم را پشیمان کنی .؟
صاحب کمر. [ ح ِ ک َ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دارای کمربند. || پادشاه : پرستش نمودش به آیین شاه که صاحب کمر بود و صاحب کلاه .نظامی .
صاحب مال . [ ح ِ ] (ص مرکب ) مالدار. توانگر : آن شنیدی که در بلاد شمال بود مردی بخیل و صاحب مال .سعدی .
صاحب نسق . [ ح ِ ن َ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) گویا لقبی بوده است مانند کدخدا و داروغه و امثال آن .