رخ
نویسه گردانی:
RḴ
رخrox معنی ۱. یک طرف صورت از زیر چشم تا چانه؛ روی؛ چهره. ۲. [قدیمی] هریک از برجستگیهای دو طرف صورت؛ گونه. ۳. [قدیمی] سوی؛ طرف؛ جانب. ۴. [قدیمی] عنان اسب. ⟨ رخ دادن: (مصدر لازم) روی دادن؛ به وقوع پیوستن امری. ⟨ رخ گرداندن (مصدر لازم) ‹رخ گردانیدن› [قدیمی] روی برگردانیدن از کسی یا چیزی؛ پشت کردن؛ رو برگرداندن؛ رو تافتن؛ اعراض کردن. مترادف ۱. چهره، رخسار، رخساره، رو، سیما، صورت، عارض، عذار، قیافه، وجه ۲. برج، قلعه ۳. پهلوان، جنگجو، گرد ۴. سیمرغ، عنقا
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
رخ گردانیدن . [ رُگ َ دَ ] (مص مرکب ) روی گردانیدن . روگردان شدن . رو گرداندن . پشت کردن . رخ تافتن . روی تافتن : چون دلارام می زند شمشیرسر ...
رخ برافروختن .[ رُ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) رنگ به چهره آوردن . به رنگ آوردن رخسار. رنگ رخساره بگردانیدن بسبب حالتی درونی و آن گاه از ش...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بر رخ انگشت سیاهی کشیدن . [ ب َرْ، رُ اَ گ ُ ت ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه است از رسوا نمودن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ) : ز لوح سی...