حیات
نویسه گردانی:
ḤYAT
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آفتاک āftāk (سغدی) زندگی zendegi (دری) ژیوان živān (سغدی: žvān) اژوان ežvān (سغدی) ژیداگ (پارتی: židag) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
قابل حیات . [ ب ِ ل ِ ح َ ] (ص مرکب ) آنکه یا آنچه حیات پذیرد. || در تداول عامه ، ماندنی .
حیات داود. [ ح َ وو ] (اِخ ) نام موضعی است در ناحیه ٔ شمال خلیج فارس . رجوع به جغرافیای غرب ایران شود. نام یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش ...
بی بی حیات . [ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خنامان است که در شهرستان رفسنجان واقع است و دارای 270 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
چشمه ٔ حیات . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آب زندگی . چشمه ٔ آب حیات . چشمه ٔ آب زندگی . چشمه ٔ حیوان . چشمه...
سایه خفت نخل حیات . [ ی َ / ی ِ خ ُ ت ِ ن َ ل ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مهتر زکریا که از دست قوم گریخته به اغوای شیطان در ت...
آدانسونیا یا بائوباب (نام علمی Adansonia) که بخاطر شکل میوه هایش به درخت"موش مرده"نیز شهرت دارد، هشت گونه شناخته شده دارد که شش گونه از این ...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
نیکایا (سنسکریت: نیکایَ)
شِرنی (سنسکریت: شْرِنی)
وِرات (سنسکریت: وْراتَ)
شانْد shãnd (کردی)
لیژن (کردی: لیژ...
حیاط. [ ح َ ] (از ع ، اِ) محوطه و هر جای دیواربست و سرای و خانه و صحن خانه . (ناظم الاطباء). صحن و گشادگی خانه . در تداول فارسی ، فضائی وسی...