اشتغال
نویسه گردانی:
ʼŠTḠAL
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: فیدار fidār (دری)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اشتغال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به کاری پرداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشغول شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (مؤید الفضلا). به کاری درشدن . به...
1_ اشتغال: انجام دادن کاری در راستای برآورده کردن نیازهای زندگی. (مهندسی سیاست/امرائی،حسن/شوکا،تهران 1388) ص199
2_ حسن امرائی عبدولی اشتغال را به ز...
عدم ایفای عهد - نپرداختن دین و تعهد
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اشتغال داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) مشغول بودن به کاری . سرگرم بودن به کاری . || توجه قلبی به کسی یا چیزی : زنده دلا مرده ندانی ک...
اشتغال ورزیدن . [ اِ ت ِ وَ دَ ](مص مرکب ) به کاری سرگرم شدن . به کاری مشغول شدن .