انتظام
نویسه گردانی:
ʼNTẒAM
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سمبال sambāl (خراسانی)، سامان (دری)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
انتظام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درکشیده و راست گردیدن مروارید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در رشته فراهم آمدن و اتساق مروارید. (از اقرب الموا...
انتظام دادن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) نظم کردن . منتظم کردن . مرتب کردن . (از یادداشت مؤلف ).
انتظام داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب )آراسته بودن و منتظم و مرتب کردن . (ناظم الاطباء).
عبدالله انتظام وزیر امور خارجه ایران در کابینه حسین علاء و زاهدی، رئیس هیات مدیره شرکت نفت و عضو شورای سلطنت پس از آخرین خروج شاه از ایران بود.
زند...
انتظام حاصل کردن . [ اِ ت ِ ص ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بند و بست درست حاصل نمودن . || مرتب و منظم گشتن . (ناظم الاطباء).