تماشا
نویسه گردانی:
TMAŠA
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ویزار vizār (سغدی: ویذار viżār) پاتیوید pātivid (اوستایی: پئیتی وید paitivid) ویتوزار vituzār (سغدی: vitużār) نوارین nevārin (کردی)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
تماشا. [ ت َ ] (اِ) نظر کردن به چیزی باشد از روی حظ یا از روی عبرت . (برهان ). در عرف بمعنی ... دیدن به شوق مستعمل شده از این بابت ۞ بط...
تماشا. [ ت َ ] (اِخ )حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب آرد: بازار اردشیر به یمن اکنون تماشا میخوانند. از اقلیم اول است بهمن بن اسفندیار ساخت . (نزه...
تماشا کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگریستن و تمتع بردن از نگریستن . (ناظم الاطباء). نظاره کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شاه امروز ...
تماشا داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) دیدن چیزهایی که لایق نگریستن بود. (ناظم الاطباء). درخور تماشا بودن . تماشایی بودن : وجد صوفی شب معراج ...