حاصل
نویسه گردانی:
ḤAṢL
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آکام ākām (کردی) آیام āyām (سغدی) شایه ŝāye، دستاورد (دری) ویمند vimand، هنزام hanzām (مانوی) پتسار patsār ، داتک dātak (پهلوی)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حاصل . [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حصول . بدست آمده . درآمد.برآمده . برآورده . برداشت . بهره . نتیجه . نتاج . دخل . جدوی . بر. بار. ثمر. ثمره ...
حاصل . [ ص ِ ] (اِخ ) (شاه باقر مشهدی ). یکی از خدّام آستان مقدّس رضوی و متأخرین شعرای ایران است . در زمان سلطنت جهانگیر به هندوستان مهاج...
بی حاصل . [ ص ِ ] (ص مرکب ) بیهوده . بی فایده . بی نفع. بلاجدوی . لاطائل . (یادداشت بخط مؤلف ) : خار یابد همی ز من در چشم دیو بی حاصل دوالک باز...
حاصل خیز. [ ص ِ ] (نف مرکب ) ۞ بَرْوَر. برومند: زمینی حاصل خیز.
همتای پارسی این واژه ی عربی این است: آیام (سغدی): حاصل؛ لُس los (دری): ضرب.*** فانکو آدینات 09163657861
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: دانمازیت dānmāzit؛ دانم dānm در پهلوی به معنی حاصل و آزیت در سغدی آذیت بوده به معنی جمع است.*** فانکو آدینات ...
حاصل خیزی . [ ص ِ ] (حامص مرکب ) ۞ برومندی . بَرْوَری .
حاصل ضرب . [ ص ِ ل ِ ض َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه از ضرب چند عدد در یکدیگر بدست آید، مثلاً حاصل ضرب 5 در 6، سی باشد: 30 = 6 * 5 .
سال حاصل . [ ص ِ ] (اِ مرکب ) محصول و حاصل سال . (ناظم الاطباء). آنچه در سال از محصول بدست آید.
واژه ای که نشان مصدری ندارد ولی معنی مصد.می دهد و با «ی» پایان می یابد. مانند: زیبایی، کهنگی، افسردگی، تازگی و ... (فرهنگ بزرگ سخن)