اجازه ویرایش برای همه اعضا

و

نویسه گردانی: W
و: va (حرف ربط و عطف) در سنسکریت va بوده و در واژه ی اکشی بهرووه akŝi-bhru-va (چشم و ابرو) آمده است. (فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1964 ص. 3، ستون 3). ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۳۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۸ ثانیه
خفت و خیز. [ خ ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص ) آهستگی و تأنی . تدریج . (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء). || اضطراب . بیقراری ...
خیت و پیت . [ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) شرمنده و بور و مغلوب . رجوع به فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده شود.- خیت و پیت شدن ؛ خیت شدن . مغل...
دار و بیار. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مجامله . کرشمه : هر که گوید بر من می نروی گوی روم چکنی گر نروی ، ور نکنی دار و بیار.سوزنی .
دار و دسته . [ رُ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پیروان و اطرافیان چیزی یا کسی ؛ دار و دسته ٔ فلان کس . || دارو دسته راه انداختن ؛ برانگی...
دار و بگیر.[ رُ ب ِ ] (اِ مرکب ) داروگیر. داروبرد : زبان گردان گویا شود به داروبگیردل دلیران مایل شود به جور و ستم .فرخی .
دار و مدار. [ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) انتظام امور. || مایملک شخص . دارایی . (ناظم الاطباء). اما صحیح کلمه «دار و ندار» است . رجوع به...
دار و ندار. [ رُ ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )تمام هستی و مایملک کسی : دار و ندار من همین است .
داغ و درد. [ غ ُ دَ ] (ترکیب عطفی ) از اتباع است : یکی نامه بنوشت با داغ و درددو دیده پر از خون و رخ لاجورد. فردوسی .سپاهی همی رفت رخسار...
داد و ستاد. [ دُ س ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) داد و ستد. (آنندراج ). رجوع به داد و ستد شود.
داد و ستان . [ دُس ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) داد و ستد : نقد سخنت چو رایج افتاددر داد و ستان آفرینش . انوری .رجوع به داد و ستد شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.