نتایج جستجو

۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
کرا. [ ک ِ ] (موصول + حرف اضافه ) کلمه ای است مرکب از که و را. (ناظم الاطباء). مخفف و مختصر هرکراست . (آنندراج ). به معنی هرکه را...
کرا. [ ک ِ ] (ع اِ) کرایه و اجرت نشستن در خانه و دکان و جز آن . (ناظم الاطباء). در عربی کرایه را گویند که اجرت نشستن در خانه و د...
کرا. [ ک َرْ را ] (اِ) سرتراش و حجام را گویند. (برهان ). و صحیح آن «گرا» است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به گرا شود.
کراء. [ ک ِ ] (ع اِ) مزد مستأجر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مزد و اجرت مستأجر. (ناظم الاطباء).
کراء. [ ک ِ ] (ع مص ) کرایه دادن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مُکاراة. (اقرب الموارد) (منتهی ا...
کرا دادن . [ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کرایه دادن : و از بازرگانان معتبر شنیدم که بسی سراهاست در مصر که در او حجره هاست برسم مستغل یع...
کرا کردن . [ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کرایه کردن . (یادداشت مؤلف ). || ارزش داشتن . نفع داشتن . سود داشتن . سودمند بودن . ارزیدن . سزا...
کرا گرفتن . [ ک ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کرایه کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : به صواب آن نزدیکتر است که مزدوری چند حاضر آرم و ستو...
کسی که هدایت جمعی را برای رسیدن به تصمیمی درست بر عهده دارد.
کرع . [ ک َ رَ ] (ع اِ) آب باران ایستاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آب آسمان . (مهذب الاسماء). آب آسمان که به دهان بردارند. ...
کرع . [ ک َ ] (ع مص ) کروع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دهن در آب نهادن و آب خوردن . (از المصادر زوزنی ). به دهن...
کرع . [ ک َ رَ ] (ع مص ) تیز گردیدن شهوت دختر. (از منتهی الارب ). تیز گردیدن شهوت کنیزک . (ناظم الاطباء). || جرأت نمودن بر خوردن...