اجازه ویرایش برای همه اعضا

قمر

نویسه گردانی: QMR
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان(اربان) از واژه پهلوىِ کَمْریا Kamriya (در اوستا کَمَرا Kamara) به معنى ماهِ آسمان برداشته معرب نموده و ساخته اند : القَمَر ، أقمار ، قمرىّ ، قَمِرَ ، قَمِرَ یَقْمِرُ ، قامر ، مقمور و ... !!!! همتایان دیگر آن در
پارسى اینهاست: ماه Maah (پهلوى: ماه) ، بینا Bina (پهلوى: ماه) ، کُکا Koka (پهلوى: ماه ، کمریا) ، ماونگ Mavang(اوستایى:ماهِ آسمان) نباید دو واژه را یکى پنداشت دو واژه ى ماه (یکى از ١٢ بخش سال) و واژه ى ماه (درخشنده ى آسمان) در تلفظ یکسان ولى در ریشه کاملا متفاوت
هستند " واژه ماه ( ِ آسمان) از واژه ماوَنْگْهْ در اوستا آمده که همریشه واژه Moon در انگلیسى ست. ولى واژه ماه ( ِ سال) از واژه ماهْیَهْ در اوستا آمده که همریشه واژه Month در انگلیسى ست.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
قمر. [ ق َ ] (ع مص ) مراهنه و قمار کردن . (اقرب الموارد). درباختن وغالب آمدن در باختن است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قمر. [ ق َ م َ ] (ع مص ) برکنده شدن پوستک برونی سقاء یا آن چیزی است که میرسد سقاء را از قمر مانند احتراق . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد)...
قمر. [ ق َ م َ ] (ع اِ) ماه از شب سوم تا آخر ماه و آن را قمر نامند برای سفیدی آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ماهتاب . (مهذب الاسماء). ج...
قمر. [ ق َ ] (اِ) پرده ٔ قمر آهنگی است در موسیقی . رجوع به قمری و آهنگ در همین لغت نامه شود.
قمر. [ ق َم َ ] (اِخ ) سوره ٔ پنجاه وچهارمین از قرآن ، مکی است وپنجاه و پنج آیت است ، پس از نجم و پیش از الرحمن .
قمر. [ ق ِ م ِ ] (اِ) لبن خیل است که به ترکی کمتر نامند چون ترش شود متغیر و بدطعم گردد و سکر آورد. (فهرست مخزن الادویة). رجوع به قِمِزّ ش...
قمر. [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قُمریّه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قمریه شود. || ج ِ اقمر بمعنی سخت سفید و از این جهت است که قمری ...
قمر. [ ق ُ ] (اِخ ) موضعی است بر پشت بلاد زنگ و از آنجا آرند ورق قماری که برگ درختی است تندبوی و خوشمزه . (منتهی الارب ). جزیره ای است د...
قمر. [ ق ُ ](اِخ ) شهری است در مصر که در سپیدی مانند گچ است . ابن فارسی گوید که قمری منسوب است به این شهر. گروهی از راویان از آنجا برخا...
قمر. [ ق َ م َ ] (اِخ ) لقب عبدمناف جد پیغمبر است . حبیب السیر آرد: حامل نور محمدی عبدمناف بود که موسوم به مغیره است و مکنی به عبدشمس و ع...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.