اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آرق

نویسه گردانی: ʼARQ
آرق . [ رِ ] (ع ص ) بیخواب شده . در شب بیدارمانده .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عرق افشان . [ ع َ رَ اَ ] (نف مرکب ) عرق افشاننده . مرادف عرق ریز. (آنندراج ) : از عرق افشان بناگوش وی چشمه ٔ خورشید یکی قطره خوی . میرخسرو (ا...
عرق الذهب . [ ع ِ قُذْ ذَ هََ ] (ع اِ مرکب ) دارپلپل . دارفلفل . فلفل دراز. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دارفلفل و فلفل دراز شود.
عرق الجبال . [ ع ِ قُل ْ ج ِ ] (ع اِ مرکب ) قفر است .(تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مومیایی است . (مخزن الادویه ).
عرق الجبین . [ ع ِ رَ قُل ْ ج ِ ] (ع اِ مرکب ) گویند «لقیت منه عرق الجبین » وآن مثلی است به معنی اینکه در کار او به اندازه ای رنج بردم و...
عرق الحجر. [ ع ِ قُل ْ ح َ ج َ ] (ع اِ مرکب ) به اصطلاح اکسیریان ، مقطر موی سر انسان است . (مخزن الادویه ).
عرق آوردن . [ ع َ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) خارج کردن عرق و خوی .مُعِّرق شدن . مثلا" گویند آسپرین عرق میآورد. (از یادداشت مرحوم دهخدا) : اندر ی...
عرق المدنی . [ ع ِ قُل ْ م َ دَ ] (ع اِ مرکب ) عرق مدنی ، مرضی است . رشته . پیوک (در تداول مردم جنوب ایران ). رجوع به عرق مدنی و نیز رجوع ...
عرق النسا. [ ع ِ قُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) نام رگی است که از سرین تا شتالنگ آمده و علت دردی که در رگ مذکور بهم رسد آن را نیز عرق النسا ...
عرق الظبیة. [ ع ِ قُظْ ظُ ی َ ] (اِخ ) جایگاهی است در سه میلی روحاء به سوی مدینه .و در آنجا مسجدی است از آن پیامبر (ص ). و گویند آن بین مکه...
عرق العروس . [ ع َ رَ قُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) طلق است ، که آن سنگی است براق . (از مخزن الادویه ) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کوکب الارض . رجوع ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۰ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.