گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۵.۶۲ ثانیه واژه معنی علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یاسین طرابلسی ، ملقّب به نورالدین . رجوع به علی طرابلسی (ابن یاسین ...) شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی ، مشهور به ابن فویره و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علأالدین . فقیه حنفی بود و سالها امر قضا را به عهده دا... علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی آیدینی رومی حنفی . رجوع به علی آیدینی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن ابی منصور منجم ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی منجم شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن احمدبن علی بن احمدبن قاسم گیلانی قادری حموی . رجوع به علی گیلانی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن احمدبن مضمون صنعانی . رجوع به علی صنعانی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن تمیم بن معز صنهاجی ، امیر افریقیه . رجوع به علی صنهاجی (ابن یحیی بن تمیم بن ...) شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن راشد وشلی زیدی یمنی . رجوع به علی وشلی شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن قاسم صنهاجی جزیری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی جزیری شود. علی علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن محمد بناء زیدی . رجوع به علی بناء شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۷۳ ۱۷۴ ۱۷۵ ۱۷۶ ۱۷۷ صفحه ۱۷۸ از ۵۷۹ ۱۷۹ ۱۸۰ ۱۸۱ ۱۸۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود