گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آلی نویسه گردانی: ʼALY آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۱ ثانیه واژه معنی علی حقینی علی حقینی . [ ع َ ی ِ ح َ ] (اِخ ) ابن جعفربن حسن بن عبیداﷲبن علی بن حسین بن حسن بن علی بن احمد حقینی . وی فقیه و متکلم بود و در ماه رجب ... علی حضرمی علی حضرمی . [ ع َ ی ِ ح َ رَ ] (اِخ ) ابن حسن بن عبداﷲ عطاس حضرمی باعلوی . رجوع به علی عطاس شود. علی حضرمی علی حضرمی . [ ع َ ی ِ ح َ رَ ] (اِخ ) ابن دَزی حضرمی . محدث بود و از زیدبن ارقم روایت کرد. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). علی حضرمی علی حضرمی . [ ع َ ی ِ ح َ رَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ باراس دوعنی حضرمی . رجوع به علی دوعنی شود. علی حضرمی علی حضرمی . [ ع َ ی ِ ح َ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن جدیدبن علی بن محمدبن جدید حضرمی تریمی شافعی ،مشهور به ابن جدید. محدث بود و در سال ... علی حضرمی علی حضرمی . [ ع َ ی ِ ح َ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی ، مشهور به ابن خروف و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ... علی حضرمی علی حضرمی . [ ع َ ی ِ ح َ رَ ] (اِخ ) ابن مؤمن بن محمدبن علی حضرمی اشبیلی ، مشهور به ابن عصفور و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابن عصفور و... علی حمانی علی حمانی . [ ع َ ی ِح ِم ْ ما ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفر کوفی حمانی . نام او در الذریعة به صورت «علی بن محمدبن جعفربن محمدبن زید شهید علوی ... علی حسینی علی حسینی . [ ع َ ی ِ ح ُ س َ ] (اِخ ) وی شاعر بود و در سال 1286 هَ . ق . در سن هشتاد سالگی درگذشت . (از الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 753 بنق... علی حسینی علی حسینی . [ ع َ ی ِ ح ُ س َ ] (اِخ ) (علی جلال ...). رجوع به علی جلال شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳۷۵ ۳۷۶ ۳۷۷ ۳۷۸ ۳۷۹ صفحه ۳۸۰ از ۵۷۹ ۳۸۱ ۳۸۲ ۳۸۳ ۳۸۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود