اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آلی

نویسه گردانی: ʼALY
آلی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به آلت .
- جسم آلی ؛ جسمی مرکب از آلات که هر یک را منصبی جدا باشد.
- عضو آلی ؛ هر عضو که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل عضو غیرآلی یا عضو مفرد.
- مرض آلی ؛ بیماری که متوجه عضوی آلی باشد:قولنج مرض آلی است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۴.۶۱ ثانیه
علی بدراوی . [ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ریاضی دان بود. او راست : علم الحساب ، که در سال 1257 هَ . ق . در بولاق به چاپ رسید. (ازمعجم المؤلفین بنقل...
علی باعلوی . [ ع َ ی ِ ع َ ل َ ] (اِخ ) ابن حسن بن عبداﷲ عطاس حضرمی باعلوی . رجوع به علی عطاس شود.
علی بتنونی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن عمربن علی بن حسام الدین ابوصیری حنفی شاذلی ، مشهور به ابن بتنونی . او راست : السر الصفی فی مناقب شم...
علی باسغری . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمد. شاعر بود و او را دیوان شعری است . وی در سال 467 هَ . ق . درگذشت . (از معجم المؤلفین بنقل از دمیةالق...
علی باقانی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) قادری دمشقی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی قادری شود.
علی بالیچه . [ ع َ ی ِ چ َ ] (اِخ ) (خواجه شمس الدین ...) از بزرگ زادگان سمنان ، و مردی علم دوست و ادب پرور بوده او در سال 845 هَ . ق . پس از ...
علی بانیذی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) از شعرای دربار خضرخان بن طفغاج خان از ملوک خانیه ٔ ماوراءالنهر بود. و نام او در چهارمقاله ٔ نظامی عروضی آمده ...
علی باورجی . [ ع َ ی ِ وَ ] (اِخ ) (شیخ ...) وی از همراهان شاهزاده شیخ علی و پیرعلی بادیک بود. چون شیخ علی و پیرعلی به قصد سرکوبی سلطان ا...
علی باوندی . [ ع َ ی ِ وَ ] (اِخ ) ابن حسام الدوله ، از سلاطین آل باوند. رجوع به علاءالدوله ٔ باوندی شود.
علی باقولی .[ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی اصفهانی باقولی ضریر، مشهور به جامع و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (علی بن حسین ......
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.