۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
آماد. (مص مرخم ، اِمص ) آمادن آماده ساختن؛ آماده کردن؛ مهیا کردن؛ فراهم کردن؛ ساختن؛ بسیجیدن. ۲. آراستن. ۳. (مصدر لازم) آماده شدن؛ مهیا شدن. آماد به...
آماد. (ا فا). مدیریت و نگهداری انبارها در لجستیک نظامی و لجستیک تجاری از مسائل کلیدی محسوب میشود. لجستیک یا آماد[۱] (به انگلیسی: Logistics) به حرکت م...
آماد نظامی. آماد نظامی یا تدارکات نظامی یا لجستیک نظامی هنر و دانش طرحریزی و انجام فعالیتها و ابقاء نیروهای نظامی است. به معنای جامع لجستیک نظامی شا...
عماد. [ ع ِ ] (ع مص ) قصد کردن بسوی کسی یا چیزی رفتن . (از متن اللغة). عَمْد. عَمَد. عُمْدة. عُمود. مَعمَد. رجوع به هر یک از مصادر فوق شود.
عماد. [ ع ِ ] (ع اِ) چوبی که خانه بر آن استوار شود. (از لسان العرب ) (از متن اللغه ).ستون . (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). رکن . آنچه بد...
عماد. [ ع ِ ] (اِخ ) (قلعه ٔ...) از قلاع مستحکم واقع در نواحی غربی افغانستان فعلی ، و شرقی خراسان . و در تاریخ حبیب السیر در ضمن بیان وقایع س...
عماد. [ ع ِ ] (اِخ ) (میر...) خطاط مشهور عهد صفویه . رجوع به عماد قزوینی شود.
عماد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم تبریزی . متخلص به ارفع. رجوع به عماد تبریزی شود.
عماد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن اکیمة. مکنی به ابوالولید. محدث است . و نیز رجوع به ابوالولید (عمادبن ...) شود.