اجازه ویرایش برای همه اعضا

آماد

نویسه گردانی: ʼAMAD
آماد. (مص مرخم ، اِمص ) آمادن آماده‌ ساختن؛ آماده کردن؛ مهیا کردن؛ فراهم کردن؛ ساختن؛ بسیجیدن. ۲. آراستن. ۳. (مصدر لازم) آماده شدن؛ مهیا‌ شدن. آماد به معنی لجستیک هم هست. نک آماد در همین لغت نامه
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
آماد. (ع اِ) ج ِ اَمَد.
آماد. (ا فا). مدیریت و نگهداری انبارها در لجستیک نظامی و لجستیک تجاری از مسائل کلیدی محسوب می‌شود. لجستیک یا آماد[۱] (به انگلیسی: Logistics) به حرکت م...
آماد نظامی. آماد نظامی یا تدارکات نظامی یا لجستیک نظامی هنر و دانش طرح‌ریزی و انجام فعالیت‌ها و ابقاء نیروهای نظامی است. به معنای جامع لجستیک نظامی شا...
اعتماد
عماد. [ ع ِ ] (ع مص ) قصد کردن بسوی کسی یا چیزی رفتن . (از متن اللغة). عَمْد. عَمَد. عُمْدة. عُمود. مَعمَد. رجوع به هر یک از مصادر فوق شود.
عماد. [ ع ِ ] (ع اِ) چوبی که خانه بر آن استوار شود. (از لسان العرب ) (از متن اللغه ).ستون . (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). رکن . آنچه بد...
عماد. [ ع ِ ] (اِخ ) (قلعه ٔ...) از قلاع مستحکم واقع در نواحی غربی افغانستان فعلی ، و شرقی خراسان . و در تاریخ حبیب السیر در ضمن بیان وقایع س...
عماد. [ ع ِ ] (اِخ ) (میر...) خطاط مشهور عهد صفویه . رجوع به عماد قزوینی شود.
عماد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم تبریزی . متخلص به ارفع. رجوع به عماد تبریزی شود.
عماد. [ ع ِ ] (اِخ ) ابن اکیمة. مکنی به ابوالولید. محدث است . و نیز رجوع به ابوالولید (عمادبن ...) شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.