آماد
نویسه گردانی:
ʼAMAD
آماد. (مص مرخم ، اِمص ) آمادن آماده ساختن؛ آماده کردن؛ مهیا کردن؛ فراهم کردن؛ ساختن؛ بسیجیدن. ۲. آراستن. ۳. (مصدر لازم) آماده شدن؛ مهیا شدن. آماد به معنی لجستیک هم هست. نک آماد در همین لغت نامه
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
عماد طبری . [ ع ِ دِ طَ ب َ ] (اِخ ) علی بن محمدبن علی کیاهراسی طبرستانی شافعی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به عمادالدین و مشهور به عماد طبری ...
عمادطوسی . [ ع ِ دِ ] (اِخ ) محمدبن علی بن حمزه ٔ طوسی مشهدی ، مکنی به ابوجعفر و ملقب به عمادالدین و مشهور به عماد طوسی و ابن حمزه . وی از...
عماد فقیه . [ ع ِ دِ ف َ ](اِخ ) علی کرمانی ، ملقب به عمادالدین و متخلص به عماد و مشهور به عماد فقیه و خواجه عماد فقیه . از عرفای قرن هشتم ...
اماد موبد. [ اَ دِ ب َ ] (اِخ ) نام موبدی از زرتشتیان معاصر اسحاق بن الندیم صاحب الفهرست . رجوع به الفهرست چ قاهره ص 20 و سبک شناسی ج 1 ص ...
ابن عماد. [ اِ ن ُ ع ِ ] (اِخ ) دولتشاه در تذکره گوید مردی فاضل و اصل او از خراسان است و در شیراز میزیست و منقبت ائمه ٔ معصومین میگفت . غزل...
عماد حسنی . [ ع ِ دِ ح َ س َ ] (اِخ ) (میر...). خطاط مشهور. رجوع به عماد قزوینی شود.
عماد کندی . [ ع ِ دِ ک ِ ] (اِخ ) نحوی . قاضی اسکندریه . وی در غرناطه ٔ اندلس متوطن شد و در سال 720 هَ . ق . درگذشت . او راست : الکفیل بمعانی ا...
عماد یزدی . [ ع ِ دِ ی َ ] (اِخ ) (سید...) از شعرای دربار سلطان حسین بایقرا و معاصر میر علیشیر نوائی است . رجوع به عمادالدین یزدی شود.
عماد نخستین موشک بالستیک میان برد ایران است که قابلیت هدایت و کنترل تا لحظه اصابت به هدف را دارد.[۳] خبر ساخت و آزمایش این موشک نخستین بار توسط حسین د...
عماد دین ا. [ ع ِ دُ نِل ْ لاه ] (اِخ ) مرزبان بن سلطان الدولة ابی شجاع بن بهاءالدوله ٔ دیلمی ، مکنی به ابوکالنجار (یا ابوکالیجار) و ملقب به عز...