گفتگو درباره واژه گزارش تخلف آویز نویسه گردانی: ʼAWYZ آویز. (نف مرخم )در کلمات مرکّبه چون دست آویز، به معنی وسیله و بهانه ، و دل آویز، و گلاویز مخفف آویزنده است : بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم .سعدی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی آویز آویز. (اِ) نام قسمی گل با ساقی باریک بطول نیم گز و کمتر و برگی سخت سبز وشبیه ببرگ نعناع و گلی چون گل انار. || منشور و جز آن از بلور و... آویز آویز'āviz معنی ۱. آنچه از چیز دیگر آویخته شده باشد. ۲. زیورآلاتی مانند گوشواره، گردنبند، دستبند، و امثال آن. ۳. (صفت) آویختهشده. ۴. (بن مضارعِ آویخت... دست آویز آویز دست دست آویز. [ دَ] (نف مرکب). برابر با اسلینگ =sling در انگلیسی. در آلمانی آرماشلینگه = Armschlinge، در فرانسه اِشارپه= Écharpe، در روسی وَیَسکا مَروکُم ... شب آویز شب آویز. [ ش َ] (اِ مرکب ) شباویز. مرغی که به شب خود را به یک پای بیاویزد و حق حق گوید و او را حق گوی نیز گویند. (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهن... گل آویز گل آویز. [ گ َ ] (نف مرکب ) دست به گریبان . دست به یقه . مرکب است از گلو و آویز. آویختن . هم آویز هم آویز. [ هََ ] (ص مرکب ) هم آورد. هماویز. رجوع به هماویز شود. یک آویز یک آویز. [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) تیغی که کوتاه و پهن باشد. (آنندراج ). شمشیر کوتاه و پهن . (ناظم الاطباء). قسمی شمشیر کوتاه و پهن . (یادداشت ... شست آویز شست آویز. [ ش َ ] (حامص مرکب ) قسمی از شکنجه که شخص مجرم را از انگشت ابهام آویزان می کنند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : چو دام زلف عنبرب... بخت آویز بخت آویز. [ ب َ ] (نف مرکب )بخت آویزنده . بخت رسان . طالعآور. طالعانگیز. که بخت بدو آویخته باشد. قرین بخت . مقارن اقبال : به پیروزی و بهروزی ... تخت آویز تخت آویز. [ ت َ ] (ن مف مرکب ) که بر تخت آویخته شود، چون افسر شاهان کهن که بر تخت می آویختند تا بزرگی و سنگینی تاج بر تاجدار گران نیاید : ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود