اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسل

نویسه گردانی: ʼSL
اسل . [ اُ ل ُ ] (اِخ ) ۞ اسلو. نام قدیمی که در 1924م . مجدداً برای کریستیانیا ۞ پایتخت نروژ اتخاذ شد و آن در خلیج متشکل از (سکاگِراک ) واقع است و 250000 سکنه دارد و تجارت آن بارونق است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
عثل . [ ع ِ ] (ع ص ) بر پا دارنده ٔ شتران و مصلح آن . (منتهی الارب ) بر پا دارنده ٔ شتران و سیاست کننده ٔ آنها. (ناظم الاطباء).
عثل . [ ع َ ث ِ ] (ع ص ) بسیار از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درشت و پرگوشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || غلیظ و ضخم . (...
عثل . [ ع َ ث َ ] (ع ص ) بسیار از هر چیزی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بسیار و وافر. (ناظم الاطباء). || درشت و پرگوشت . (از اقرب الموارد) (...
عثل . [ ع ُ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ عَثول . رجوع به عثول شود.
عصل . [ ع َ ] (ع مص ) خمیدن . (از منتهی الارب ). || کژ گردانیدن ، گویند: عصل العود؛ یعنی کژ گردانید چوب را،و اگر کجیش سرشتی باشد فعلش از باب...
عصل . [ ع َ ص َ ] (ع مص ) کج گردیدن با سختی و صلابت و خشکی سرشتی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || عصل الفرس ؛ بن دم آن اسب کج ...
عصل . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) روده . (منتهی الارب ). مِعی ̍. (اقرب الموارد). عِصل . ج ، أعصال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به عِصل شود....
عصل . [ ع َ ص ِ ] (ع ص ) کج با سختی و صلابت . || کج دم . (منتهی الارب ). اسبی که او را عَصَل باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به عَصَل شود.
عصل . [ ع ِ ] (ع اِ)روده . (منتهی الارب ). مِعی ̍. (اقرب الموارد). عَصَل .ج ، أعصال . (اقرب الموارد). و رجوع به عَصَل شود.
عصل . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعصل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اعصل شود. || سهام عصل ؛ تیرهای کج . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۷ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.