ام
نویسه گردانی:
ʼM
ام . [ اَم م ] (ع مص ) آهنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). قصد کردن . (ترجمان علامه ، تهذیب عادل ) (منتهی الارب ). || زدن ام الرأس . (منتهی الارب ). سر شکستن چنانکه به مغز رسد. (تاج المصادر بیهقی ). بر میان سر زدن . (مصادر زوزنی ). سر شکستن چنانکه نزدیک به دماغ رسد. || امامت کردن . (آنندراج ). امام بودن در همان حین که امام دیگری هست . همقطار و همکار بودن در امامت . (دزی ج 1). || (اِ) گروه از هر صنف مردم و از هر جنس حیوانات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به این معنی در فرهنگهای معتبر عربی دیده نشد.
واژه های همانند
۷۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
ام سیقونة.[ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) مرغی است که با خران و گوسفندان انس دارد و مگسها را میخورد. (از المرصع).
ام شرحبیل . [ اُم ْ م ِ ش ُ رَ ] (اِخ ) دختر فروةبن عمرو انصاری . از بنی بیاضة از صحابیات بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 246 شود.
ام سلعاتة. [ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) دنیا. (المرصع).
ام سلیمان . [ اُم ْ م ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) دختر ابوحکیم و مادر سلیمان بن ابی خیثمة و از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 24...
ام مسلمین . [ اُم ْ م ِ م ُ ل ِ ] (اِخ ) عایشه ، زن پیغمبر اسلام . (از آنندراج ). رجوع به عایشه شود.
اُمُّ الْقَیْوَیْن، یکى از 7 امیرنشین امارات متحدة عربى. این نام را برگرفته از «ام القوّة» به معنای مرکز نیرو دانستهاند که به تدریج به...
ام یستعور. [ اُم ْ م ِ ی َ ت َ ] (ع اِ مرکب ) داهیه . بزعم عرب ، یستعور از اسماء جن است . (از المرصع). و رجوع به یستعور در همین لغت نامه و معجم...
شارع عام .[ رِ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شاه راه . (مجمل اللغه ). عَثَق . (منتهی الارب ). راه عمومی و کوچه ای که بن بست نباشد. (ناظم ال...
عام ارمل . [ م ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سال اندک باران . (مهذب الاسماء).
عام الحزن . [ مُل ْ ح ُ ] (اِخ ) سال دهم بعثت که ابوطالب عم حضرت رسول و سی و پنج روز بعدخدیجه ٔ کبری زوجه ٔ آن حضرت درگذشتند و پیغمبر از ...