اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امدن

نویسه گردانی: ʼMDN
امدن . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در آلمان در ایالت هانور ۞ . رجوع به لاروس بزرگ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
سوز آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نسیم یا باد سرد وزیدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
سیر آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ملول شدن و به تنگ آمدن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). ملول شدن . بستوه آمدن . (فرهنگ رشیدی ) : همان...
زبر آمدن . [ زَ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب )بالا قرار گرفتن . تفوق یافتن . بالا آمدن : اول قدم قدر تو بود آنکه چو برداشت عالم همه زیرآمد و قدرت زب...
دم آمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول سینه زنان ، با دیگران هم آواز شدن . هم آهنگ با دیگران آواز کردن . نیک هم آهنگ دیگران خواندن : دم ...
زیر آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) فرودآمدن . پایین آمدن . (ناظم الاطباء) : چو دیدش درآمدز گلرنگ زیرهم از پشت شبرنگ شاه دلیر. فردوسی .قضا را هم...
راه آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) راه پیمودن . راه سپردن . طی طریق کردن . بمجاز، || کنار آمدن . موافقت کردن . بلطف و ملایمت رفتار کردن . روی...
دچار آمدن . [ دُ م َ دَ ] (مص مرکب ) دچار شدن . دچار گشتن . رجوع به دچار شدن شود.
دراز آمدن . [ دِ م َ دَ ] (مص مرکب ) دراز شدن . طولانی گشتن . طویل شدن .- دراز آمدن سخن ؛ طولانی شدن آن : بیا و گونه ٔ زردم ببین و نقش بخو...
درد آمدن . [ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) قرین درد و الم شدن .- امثال : مگر زبانت درد می آید ؛ چرا از گفتن چیزی که ترا زیان ندارد امتناع ورزی . (...
حسد آمدن . [ ح َ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) حسادت ورزیدن . عارض شدن حسد برکسی : حسد آمد همگان را چنان کار ازوبرمیدند و رمیده شود از شیر حمیر. ناص...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۲۸ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.